سلام
دست ها بالا بود ، هر كسي سهم خودش را طلبيدسهم هركس كه رسيد ، داغ تر از دل ما بودولي نوبت من كه رسيد ، سهم من يخ زده بود !سهم من چيست مگر ؟ يك پاسخ ، پاسخ يك حسرت !!سهم من كوچك بود ، قد انگشتانمعشق آن وسعت داشت ، وسعتي تا ته دلتنگي هاشايد از وسعت آن بود ، كه بي پاسخ ماند !!
سلام[گل][گل]
زمانه دوخت لبم را بريسمان سکوتکه قيمتم بشناسد ، بامتحان سکوتمني که خاک نشين بودم از تجلي عشقگذشته ام ز فلک هم ، بنردبان سکوتنهفته بايد و ، بنهفتم آنچه را ديدمکه عهد عهد غم است و ، زمان زمان سکوتصفاي اين چمن از مرغهاي ديگر پرسکه من خزيده ام اکنون بآشيان سکوتاز اين سکوت هم اي با خرد مشو نوميدچه قصّه ها ، که برون آيد از ميان سکوتشکار زيرک از اين ورطه سخت بگريزدهزار تير فغان دارد اين کمان سکوتچه شکوه ها ، که بگوش آيد از زبان نگاهچه رازها ، که برون افتد از دهان سکوتبسي حکايت ناگفتني بلب دارمسرشک روز و شبم ، بهترين نشان سکوتفغان سوختگان گوش ديگري خواهدچه قصّه گويمت ايدل ، از اين جهان سکوت
به روزم دوست مهربان
ســـــــــــــــلام مهربون بدو
سلام آقاي فرهادي عزيز!
اميدوارم که طاعات وعباداتتون قبول درگاه احديت واقع بشه. ما رو هم از دعاي خيرتون بهره مند کنيد.مطلب وعکسي که گذاشتين خيلي جالبن.ممنون
سلام جناب فرهادي
اپم تشريف بياريد خوشحال يشم