• وبلاگ : يادداشتها و برداشتها
  • يادداشت : عروس و دامادي که همه چيزشان شبيه است!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خسته نباشيد همسنگر...

    *********************

    کودک از مدرسه آمد ، سراسيمه در خانه را باز کرد و فرياد زد پدر جان آمدي ، باز هم چند باز اين جمله را تکرار کرد،مادرش بغضي کرد و سکوت،سپس آرام گفت: سلام علي جان آمدي؟ کودک سلام کرد و خسته و غمگين رفت به اتاقش ، کيفش را باز کرد و دفترش را آرام بيرون آورد و گشود . نمره ي بيست ديگري روي دفترش نقش بسته بود نگاهي به عکس پدر کرد و گفت : باباي عزيزم تقديم به تو ! گويي لبخند پدر را احساس کرد ، مادر آرام به سمت اتاق کودکش آمد در را به آرامي باز کرد ******************************

    ادامه در وبلاگ نيم پلاك....

    www.nimpelak.parsiblog.com

    ياعلي...

    پاسخ

    بلي دوست عزيزممنون شما آمدم