سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مقصود از روزی گوارا، دانش است . [امام باقر علیه السلام درباره این کلام خدای متعال «و ما آنها را از چیزهای گوارا روزی دادیم»فرمود]
یادداشتها و برداشتها
 
طرح راه های برونرفت از بن بست کنونی در کشور:

طرح :

راه های برونرفت از بن بست کنونی در کشور

 

واقعیت تلخ این است که امروز پس از گذشت هفت سال پس از برگزاری کنفرانس بن و روی کار آمدن دولت جدید، اوضاع کشور کماکان آشفته و نا به سامان است و شتابان به سوی یک بحران لغزنده و برگشت ناپذیرپیش می رود. مهمترین چیز در اوضاع کنونی این است که در پی راهیافت هایی برای برونرفت از این بحران باشیم. همو نجات کشور از  اوضاع نابه سامان کنونی باید به یک پروژه ملی مبدل گردد.

 

در اوضاع و احوال کنونی، پرسش های بیش از هر پرسش دیگر مطرح می می گردد:

-       چگونه می توان کشور را از بحران کنونی نجات بخشید؟

-       چگونه می توان از اوضاع و احوال کنونی و شرایط جدید به سود خود سازی، دولت سازی و ملت سازی در کشور بهره برداری بایسته و شایسته و بهینه نمود؟

 

مردم افغانستان امیدوارند تا تیم رهبری نیرومندی ایجاد شود تا با همدلی و همیاری و همدستی با یکرنگی و همبستگی و همپیوندی بتوانند سکان رهبری کشتی بشکسته و توفانزده کشور را در دست گیرند.

 

مهمترین برازندگی این تیم باید برخورداری از شخصیت های نیرومند، نیک نام، برخوردار از پشتیبانی جامعه جهانی، برخوردار از توانایی جلب و جذب کمک های جامعه جهانی و بهره گیری بهینه و خردمندانه از آن و باورمند به به یک رشته ارزش های متعالی مانند آزادی، استقلال، حفظ تمامیت ارضی کشور، تامین صلح و ثبات و شگوفایی کشور و بخیه زدن به گسیختگی های رونما شده در وحدت ملی و مانند آن باشد.

 

مهم ترین موضوع در پهلوی تشکیل هیات رهبری آینده، کار در راستای فراهم آوری زمینه برای مشارکت نخبگان فکری کشور در امریکا و اروپا در روند تصمیم گیری های سرنوشت ساز برای کشور می باشد.

 

روشن است در گذشته در کشور ما همه تصمیمگیری های سیاسی عمده با مشارکت نخبه های سنتی با شیوه های سنتی صورت می گرفت و خرد جمعی نخبگان فکری چندان در نظر گرفته نمی شد. چنانچه در نشست بن نیز می شود گفت که به جز از گروه  اندکشمار نمایندگان نخبه های فکری، بیشترینه افغان های باشنده در اروپا و امریکا تقریبا نادیده گرفته شده بودند که این کار موجب برانگیخته شدن ناخشنودی های فراوان در مجامع و محافل روشنفکری افغانی گردید. البته؛ با توجه به آن که در آن برهه، اولویت های دیگری چون سرنگونی رژیم طالبان، نجات مردم کشور از بربادی و تیره روزی و گرسنگی و در به دری، تامین سریع امنیت و جذب کمک های بین المللی و مانند آن مطرح بود، مجال چندانی برای مسایلی چون مشارکت نخبگان فکری و ... نبود. مگر امروز، اوضاع به گونه دیگر است و وقت آن فرا رسیده است تا ویرایش هایی در مکانیزم های تصمیمگیری ملی وارد بیاید تا هم مشروعیت بیشتری پیدا نماید و هم کارایی آن بیشتر گردد. 

 

به هر رو،

-        با توجه به این که کشور و مردم ما پس از گذشت هفت سال از برگزاری نشست بن و واژگونی رژیم طالبان هنوز هم در بدبختی و تیره روزی بسر می برند،

-       با توجه به این که بخش بزرگی از کمک های بین المللی به هدر رفته و از آن بهره  برداری بهینه نشده است،

-       با در نظر داشت این که به رغم حضور نزدیک به یک دهه یی نیروهای ائتلاف بین المللی هنوز هم امنیت و ثبات در کشور به شکل شاید و باید آن تامین نشده است،

-       با توجه به این که هنوز هم اردو، پولیس ملی و نیروهای امنیتی ما در حد دفاع مستقلانه و سطح تجهیز مناسب نرسیده اند و توازن قوا در منطقه بر هم خورده است،

-       به خاطر برونرفت از تنگناهای کنونی،

-         به خاطر این که شانس طلایی کنونی در پیوند با تغییر استراتیژی ایالات متحده امریکا مبنی برقرار دادن افغانستان در اولویت های سیاست خارجی دولت آقای  اوباما از دست نرود،

-       به خاطر ایجاد یک تیم آگاه کاری و گزینش هیات رهبری که توانایی طرح و تدوین یک استراتیژی  مدلل و واقعبینانه برای نجات کشور را داشته باشد،

 

بایسته خواهد بود روی مکانیزم های زیر بیندیشیم:

 

1-      مکانیزم داخلی:

روشن است از یک سو، دولت کنونی و کمیسیون برگزاری انتخابات روی هر دلیلی که بوده در برگزاری به موقع انتخابات فروگذاشت نموده است و از سوی دیگر،  با پایان رسیدن موعد کار تیم رهبری کنونی پس از اول جوزای سال آینده تا برگزاری انتخابات و روی کار آمدن دولت جدید در کشور خلای قدرت به میان می آید.

 

به هر رو، بر اساس قانون اساسی رهبری کنونی باید سر از اول جوزاکناره گیری نماید.

 

پرسشی که مطرح می گردد این است که چه راه های برای پر کردن این خلاء وجود دارد؟

 

 یکی از راه ها می تواند این باشد که رهبری کنونی قدرت را به یک اداره موقت یا انتقالی بسپارد. صرف نظر از این که چه کسی در راس این اداره قرار گیرد(رییس سنا یا رییس مجلس)، قدرت وی سمبولیک خواهد بود.

 

می شود در چهارچوب این دولت موقت سه کمیته:

1-کمیته سیاست خارجی،

2-کمیته نظامی- امنیتی،

3-کمیته اقتصادی – اداری

برای پیشبرد امور ایجاد گردد.

 

اداره موقت یا انتقالی وظیفه خواهد داشت در ظرف سه ماه دو وظیفه را  انجام دهد:

 

-       فراهم آوردن زمینه برای برگزاری لویه جرگه برای بازنگری در قانون اساسی عمدتا برای  تغییر در ساختار نظام از ریاستی به ریاستی مختلط، انتخابی شدن ارگان های محلی قدرت و وارد آوردن پاره یی اصلاحات دیگر

 

-       فراهم آوردن زمینه راه اندازی انتخابات سالم و دمکراتیک و آزاد زیر نظر یک کمیسیون واقعا مستقل  ملی

 

یادداشت: البته می شود لویه جرگه یا پیش از انتخابات و یا پس از آن برگزار  گردد.

 

2-      مکانیزم بیرونی:

 

جامعه جهانی همان گونه که با مکانیزم بن توانست زیر سرپرستی سازمان ملل زمینه ایجاد دولت موقت و انتقالی و برگزاری لویه جرگه و سپس زمینه تدوبن قانونی اساسی و در پی آن انتخابات ریاست جمهوری را فراهم آورد، این بار نیز می تواند با ابتکار تازه یی را روی دست بگیرد که می تواند شامل تدبیرهای زیر باشد:

-    برگزاری یک کنفرانس بزرگ بین المللی زیر نظر و به ابتکار سازمان ملل با  مشارکت سازمان های بزرگ بین المللی و منطقه یی و هیات های کشورهای بزرگ و همسایه و منطقه برای بررسی مساله افغانستان و راهیافت هایی برای برونرفت از بحران در این کشور، تامین امنیت و ثبات در آن و دستیابی به توافق روی ایجاد یک دولت فراگیر

 

-    زمینه سازی برای برگزاری یک کنفرانس بین الافغانی با مشارکت گسترده نخبه های سیاسی و فکری و نمایندگان لایه های گوناگون جامعه که بهتر خواهد بود در یکی از کشورهای منطقه (ترجیحا در دبی) زیر نام « همایش بزرگ ملی» یا هر نام دیگری که باشد برای تعیین سرنوشت کشور و بررسی موضوع رهبری دولت آینده با اشتراک شخصیت های برجسته علمی، فرهنگی و سیاسی کشور از اروپا و امریکا و کشورهای منطقه مانند هند، پاکستان، ایران، کشورهای عربی وآسیای میانه، تاجران ملی از داخل و خارج کشور، شخصیت های سیاسی داخلی، بزرگان، ریش سپیدان و علمای داخل کشور و.....با اشتراک شمار بسیاری از نخبگان فکری کشور و به منظور تبادل نظر و  بررسی طرح ها و اندیشه های شان.

-    کنفرانس وظیفه خواهد داشت در باره تشکیل یک دولت موقت یا انتقالی و وظایف آن به رایزنی بپردازد و توصیه های بایسته را برای پیاده ساختن آتیه آن به کمک سازمان ملل تدوین نماید.

 

-    دولت موقتی که بعد از اول جوزا ایجاد می گردد، وظیفه برگزاری لویه جرگه به منظور بازنگری در قانون اساسی و انتخابات آزاد و دمکراتیک و سالم را طی سه ماه به دوش خواهد داشت.

ایجاد یک تیم کاری برای کار در دولت آینده نیز از مسایلی می باشد که باید از همین اکنون روی آن اندیشید. هرگاه هیات رهبری دولت آینده با تیم کوچکی پا به میدان بگذارد، بی گمان در حلقه محاصره و دام از پیش گسترانیده شده نیروهای سنتی و ابزاری موجود در کشور افتاده و ناگزیر خواهد گردید در بافتار دولت آینده سهم بزرگی به آنان بدهد که با پیشگیری این گونه راهکار می توان گفت که به دستارودهای چشمگیری دست نخواهد یافت. با توجه به ضعف مدیریت در کشور و کمبود نیروهای کاری و مخصوصا منیجرهای با تجربه و آموزش دیده  بسیار دشوار  است به کدام نتجه مثبت و دلخواه در دولت سازی سنجش نمود. هرگاه دست کم 1000 نفر از امریکا و اروپا برای کار در دولت آینده به داخل برده شود، به یک بودجه سالانه 50- 100 میلیون دالری نیاز است که می توان زمینه تمویل آن را در چهارچوب کمک های بین المللی برای افغانستان جستجو نمود. هر چه است، این کار یکی از اولویت ها است و بدون آن نمی شود انتظار بسیاری از نیروها و کادرهای داخل کشور داشت.

منبع آریایی از محترم آریانفر          

 

Aziz arianfar


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/12/23:: 3:45 صبح     |     () نظر
 
تاریخجهءترکها f

مختصری از تاریخچهء ترکها (!)

...واقعیت های تاریخی طبق شواهد انکارناپذیر تاریخی وتحقیقات علمی منابع مستقل، بطور ذیل ارایه میگردد: جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول کتاب مشهور خود بنام “ نگاهی به تاریخ جهان “ میگوید:(مردمان آسیای مرکزی بنامهای باکتریائی ها، سکاها، هون ها، اسکوت ها، ترک ها، کوشانی ها و یفتلی ها یاد میشدند که قبل از میلاد بارها به اروپا و سراسر آسیا پراکنده شده اند و هجوم ها برده اند و این بخاطر تاراج نبوده بلکه برای بدست آوردن زمین های قابل سکونت و اقامت بوده است. قبایل آسیای مرکزی در آن زمان زراعت پیشه و دارای حیوانات اهلی بودند. زراعت پیشه ها متوطن و مالدار ها متحرک بودند.

درمورد تاریخ تقریی هجوم های توران “ تورکان “ آسیای مرکزی، جواهر لعل نهرو در صفحه 71 جلد یک همان کتاب خود میگوید: (پنج هزار سال قبل از میلاد و حتی پیش از آن قبایل مهاجم آسیای مرکزی “ توران “ بر چین هجوم آوردند. همه آنها به زراعت و مالداری بلد بودند. گله ها و رمه های بزرگی را نگهداری میکردند. آنها برای خود خانه های خوب میساختند. جامعه منظم و مرتبی داشتند. بیشتر آنها نزدیک رود “ هوانگهو “ که رود دوازدهم نیز گفته میشد، مسکن گزین گردیده بودند و حکومت برای خود تشکیل داده بودند) قسمیکه دیده میشود جواهر لعل نهرو از هجوم توران در اروپا و سرتاسر آسیا سخن گفته و قدامت هجوم در چین را پنج هزار سال قبل از میلاد رقم زده است

 پرفسور زهتابی در آثار خود بنام “تاریخ دیرین ترکان ایران “ منتشره هفته نامه « سینا » شماره 140 / 1386 / 05 / 17 مینویسد: (..... تمامی متخصّصهای تاریخ قدیم به این باور اند که سومرها از وطن اصلی ترکان یعنی آسیای میانه به عراق آمده اند..... متخصّصهای تاریخ قدیم نشان می دهند که، سومرها 4500 سال قبل ازمیلاد در جاهای نشان داده شده اولین مدنیت روشن بشریت را به وجود آورده اند، شهرهایی مانند“ اور “، “ اوروک “، “ ائرئخ “، “ نیپ پور “، “ کیش “، “ له کش “، “ لرسا “..... که مراکز بزرگ مدنیت بودند ساخته اند)ء

   متخصّص مشهور حقوق علی پاشا صالح در اثر " حقوق تاریخی" خویش درباره اصلیّت سومرها، راهی که عبور کرده اند و قانون های که به وجود آورده اند چنین می نویسد:

  (نزدیک به هفت هزارسال پیش، قومی به نام سومر در جستجوی خاکهای حاصلخیز از راه قفقاز وشمالغرب ایران “ آذربایجان شمالی و جنوبی امروزه “ به قسمت های جنوب بین النهرین آمده و جنوب عراق را برای خود وطن کرده اند. سومرها با خط میخی بر روی لوحه های گلی، هزاران قانون و سرگذشتهای خود را به زبان سومری نوشته اند. این لوحه ها در موزه های بزرگ جهان نگه داری میشود.

علی پاشا صالح در جای دیگر اثر خود چنین مینویسد:(ساکنان اصلی آسیای مرکزی ترکها هستند.اولین مدنیّت ها به خصوص "سومر" ها و"هیت" ها که مدنیت را به وجود آورده اند، دراین گهواره بشریّت به وجود آمده و مهاجرت کرده اند، از طوایف ترک نژاد بوده اند........ و بسیاری از کلمات زبانهای امروزی ریشه ترکی دارند...)ء

نویسنده دیگر بنام ایرج حسینی معتقد است که سومرها اولین به وجود آورنده های مدنیّت هستند. او مینویسد، که متخصص مشهور تاریخ قدیم پروفسور “ وولی   “ Woolley “ که از طرف دانشگاه “ پنسیلوئنییا “ و موزیم بریتانیا رهبر هیآت کنده کاری های شهر "اور" رفته بود، بعد از کنده کاری ها در کتابی که در مورد سومرها نوشت به شکل قطعی ثابت کرده است که « خلق سومر در بین النهرین دو هزار سال قبل ازمصری ها به اوج شهرت رسیده و فرضیه مدنیت “مصر قدیمی تر است “ را شکسته و ردّ کرده است، نویسنده مقاله برای تآیید ادعایش که سومری ها از آسیای میانه یعنی وطن اصلی ترک ها بطرف عراق امروزی هجرت نموده است و از مردم ترک آسیای میانه میباشد، چند مثال از کلمات سومری و شباهت آن در ترکی امروزی یاددهانی مینماید:ء

سومری “ ایککی“ تورکی “ ایکی “ فارسی “ دو “ء

سومری “ اوش “ تورکی “ اوچ “ فارسی “ سه “ء

سومری “ بیلگا “ تورکی “ بیلگلی “ فارسی “ فهم، دانش “ء

سومری “چولپان“ تورکی “ چوبان “ فارسی “ چوپان “ء

سومری “دیریگ“ تورکی “ دیرین “ فارسی “ گفتمان یا گفتن “ء

سومری “ گولین “ تورکی “ گولیش “ فارسی “ خندان “ء

سومری “ ایب “ تورکی “ ایپ “ فارسی “ تار، نخ “ء

سومری “ گیم “ تورکی “ کیم “ فارسی “ چه کسی؟ء

لازم به یادآوری است که در مآخذ این کلمات با الفبای لاتینی ادآ شده است.

دکترحسین محمدزاده صدیق در کتاب “یادمانهای ترکی باستان” درصفحه 28-27در این زمینه می نویسد: در حدود 3000-3200 سال پیش از میلاد مسیح، نخستین آثار تاریخ ادبیات ترکی در شهر سومری ” اوروق” ایجاد شده است.در سرزمین میان دجله و فرات، نخستین نگارندگان آثار مکتوب ترکی سومری، با نی های نوک تراشیده بر روی الواح گلی پخته می نگاشتند.

با توجه به کتب ارزشمندی چون کتابهای پی‌یئرآمیه، دکتر ضیاء صدر، پروفسور دکتر زهتابی و... می‌توان به صراحت گفت که آسیای صغیر و قفقاز به مثابه مهد زیست تورک ها از حدود هفت هزار سال قبل جایگاه تمدنهای نامبرده می‌باشد.در این مورد نیز چندی پیش یک هیأت باستانشناسی آمریکایی - ایرانی در تپة “ حسنلو “ به کشفهای ارزشمندی دست یافتند. رهبر این هیأت “رائبرت دالسون “ بعد از تحقیقات فراوان، تاریخ این منطقه را به ده دوره تقسیم کرد که اولین دوره حدود 6000 سال قبل از میلاد و چهارمین دوره مربوط به 1300 سال قبل از میلاد تا 800 سال قبل از میلاد می‌باشد. که اولین دور مربوط به هوریها و آخرین دوره مربوط به مانناها می‌باشد  .

در سال 1970 میلادی نیز در ایسیک گؤل « ایسغ کول » قزاقستان طبق سیمینی از قبر شاهزاده ای کشف گردید که بر روی آن دو سطر و با حروف اورخون و به ترکی قدیم نوشته شده بود: (پسر پادشاه در 23 سالگی از دنیا رفت؛ سر مردم ایسیک به سلامت باد  ).

قدامت این نوشته به وسیله رادیوکربنیک “ سریلیک “ و با تحقیقات دانشمندان شوروی سابق 500 سال قبل از میلاد مسیح تشخیص داده شد.

قسمیکه میبینیم بغیراز تاریخ هاییکه توسط تاریخ نویس های متعصب و وابسته به دربار نوشته شده است، منابع معتبر مستقل هم وجود دارد که بیانگر حقایق انکار ناپذیر تاریخی است وازینگونه اسناد تاریخی حداقل هزاران نسخه در کتابخانه های شرق وغرب، اسلامی وغیراسلامی و در موزیم های معتبر جهانی وجود دارد که میباییست توجه دانشمند گرامی واستاد محترم محمد بشیر بغلانی را نیز چندی از آنها جلب مینمود تا استاد متقاعد میشدند که این زردپوست ها “تورک ها” به تازه گی وارد تاریخ نشدند بلکه آنچه را که تاریخ به یاد دارد در حدود یکصدو بیست قرن یعنی دوازده هزار سال تاریخ سازی کردند و تمدن آفریدند بریدهءاز یک نوشتهءمحترم همت فاریابی 

     

 

.

عنوان اصلی

مکثی بر مقاله دانشمند گرانقدر
محترم بشیر بغلانی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/12/17:: 4:52 صبح     |     () نظر
 
لکه های روشنائی در افق تاریک خراسان کهن

لکه های روشنائی در افق تاریک خراسان کهن

احمد شکیب حمیدی

بدون هیچکونه تردیدی کارروائی هفت ساله اخیر رژیم موجودآئینه حقیقت نمائیست که وجود فاشیزم قومی را بطور عریان و آشکار بنمایش میگذارد! متاسفانه عده ای هنوز هم نمیخواهند در این آئینه بنگرند چونکه نمیتوانند بر فقر فرهنگی و بی نوائی سیاسی خویش بگریند، بلی آنهائیکه هفت سال قبل " از ظن خود با این رژیم یار شده" بودند تا مسیر مدینه فاضله را با رهنمائی آنها دریابند پس از گذشت ماه عسل رژیم بتدریج به این نکته پی بردند که سرنوشت ملتی را بدست شعبده باز ماهری سپرده اند که در تمامیت خواهی دست اجداد و اسلافش را از پشت بسته است!

این مداری قومپرست با دیدگاه واپسگرایانه که دارد هنوز هم به جامعه به عنوان یک قبیله مینگرد، بطوریکه پس از بقدرت رسیدن بزودی ماشین ترور هویتی، تاریخی، فرهنگی، روانی و حتا شخصیتی را توسط یک تیم تمامیت خواه و تازه بدوران رسیده با سرعت محیر العقول براه انداخت، تا بزعم خودش بعنوان یک فرمانروائی بلامعارض عرض اندام نماید. هرچند این حرکات شتابزده که توسط دارالاماره سازمان و از پشتیبانی بیدریغ جامعه جهانی برخوردار بود توانست نوعی یآس و ناامیدی را در اذهان استبداد پذیر سران گروه های مطرح در کشور مستولی کند اما بزودی جامعه منفعل ما را از خواب سنگین بیدار و زر ورق بظاهر زیبایی وحدت ملی را بیرنگ ساخت این سناریوی کهنه که ذریعه بازیگران شیاد با همان تکتیک های زنگ زده غرض نفی و انکار دیگران براه انداخته شده بود مرز افراط را شکست و جامعه ما را مجبور نمود تا بجای انفعال رویکرد نسبتآ فعالی داسته باشند.

اینجاست که امروز تشکلات چون اتحادیه خراسان، تلویزیون خراسان، هفته نامه خراسان، حزب سوسیال دموکرات خراسان، مرکز تحقیقات خراسان، تاجیک میدیا، اتحادیه تاجیکان، اتحادیه ترک تباران، و جنبش های دانشجوئی در داخل و خارج کشور فعال گردیده اند. جالب اینجاست که این حرکات از پتانسیلی نسبتآ خوبی نسبت بگذشته برخوردارند. زیرا از یکسو برای نخستین بار با استفاده از دموکراسی امریکایی بخشی عظیمی از نیرو های داخل کشور با بخشی از نیرو های پرتجربه در خارج کشور در یک حرکت عملی و کار ساز باهم نزدیک شده اند و از سوی دیگر چنانچه در بالا تذکر دادیم این حرکات زائییده همان بستر فرهنگیست که بطور واکنشی شکل گرفته است و اگر نیرو های سیاسی اجتماعی این خطوط برآمده از بطن جامعه را که در حال برجسته شدن و خودنمایی است بموقع درک ومحور حرکت های خویشرا بر همین اساس تنظیم نمایند مطمئنآ امیدواری زیادی وجود دارد! .

 

زنده باد پوهنتون مرگ بر دانشگاه!؟

این شعار بشکل انتحاری توسط فرزندان ناخلف که برآیند فرهنگ واپسگرای فاشیزم طالبیست در برابر شعار زنده باد دانشگاه و زنده باد پوهنتون عنوان گردید و اوج بینوایی و درماندگی یک فرهنگ آشفته و درهم آمیخته را که ناشی ازیک چنین تفکر ابلهانه و تنگنظرانه است به نمایش گذاشت، مضاف براین، این شعار در واقع نشانه بن بست فکری و فقدان رابطه شهروندی گارگذاران این رهپیمایی را نشان میدهد، زیرا هیچ سندی خفت بار تر و ضد انسانی تر از این نیست که زبان شهروندان خودت را واژه های بیگانه خطاب کنند و حکومت مرکزی کشور حتا تحمل وجود تابلو به زبان غیر از زبان قبیله را نداشته باشد و برای نابودی آن از نیرو های مسلح، جریمه و حتا سبکدوشی از وظیفه استفاده کنند این عمل حکومت دقیقآ یاد آور برخورد نازیها آلمان با شهروندان یهود آلمان میباشد.! از سوی دیگر این شعار "وحدت ملی " را برای ما چنین بتصویر میکشد:

"وحدت ملی یعنی انحصار حقیقت توسط من، وحدت ملی یعنی اطاعت بی چون و چرا از من، وحدت ملی یعنی دشمنی با پلورالیزم فکری، سیاسی، عقیدتی، وحدت ملی یعنی بستن چشمان دیگران با دستمال فریبنده که در نهایت به حذف یا به خدمت گیری دیگران می انجامد! "

این رهپیمائی که بخاطر ارضای عقده کارگذاران حقیر مبتنی بر عصبیت ایلی سازماندهی شده بود برای بیداری ملیت های ساکن بسیار مفید و موثر تمام شد که باید از کارگذاران آنها تشکر کرد.

 

جنبش محصلین و چالشها

یکی از اخلاقیترین اصول زندگی بشر مبارزه با کژیهاست، بقول برتولدبرشت " آنکه حقیقت را نمیداند نادان است و آنکه میداند و دروغ میگوید تبهکار است" بر روی همین اصل محصلین عزیز دانشگاه های کشور ما در راستای مبارزه با عصبیت حاکم قبیلوی در گام نخست خواهان نصب تابلو بزبان فارسی آنهم در سرزمین که از سپیده دم تاریخ بشریت زیستگاه، خواستگاه و زادگاه زبان فارسی میباشد گردیدند. ویژگی این جنبش شعار " زنده باد پوهنتون- زنده باد دانشگاه" بود. آنها با این شعار در واقع خواستار همزیستی و همکاری با کسانی بودند که عملآ با شعار نابودی آنها در مقابل آنها صف کشیده بودند. مبرهن است که از ویژگیهای بارز عصبیت قبیلوی یکی هم ایستادگی و انعطاف ناپذیری در مقابل هرگونه دگرگونی اجتماعی سیاسی و فرهنگیست. مضاف برآن هرگونه، حق خواهی را نتیجه توطئه بیگانه پنداشتن، و با ساختن یک دشمن فرضی خود را بحالت تدافعی قرار دادن و در نهایت به همه چیز حکم سانسور را دادن از خصوصیات و قوانین نافذ شده ای فاشیزم قبیله میباشد، زیرا حاکمیت قبیلوی از به اصطلاح هجوم فرهنگی وحشت دارد چون ادامه حیات و بقای خود را در ادامه و استمرار وضع موجود میبینند و همچنان وجود همیشگی یک دشمن فرضی برای تداوم عصبیت قبیلوی و ایجاد یکپارچگی جوانان ناآگاه برای فرمانروائی رئیس قبیله یک فکتور اساسی و الزامی بشمار میرود! اما با تمام اینها شوونیزم قبیله نمیتواند در مقابل فریاد حق خواهی یک ملت سد واقع شود و چالشی بشمار آید زیرا همانطوریکه آقای ریگستانی در مقاله خود تحت عنوان "بحث دانشگاه در پارلمان" نگاشته است، تمامیت خواهان در اینگونه موارد وارد بحث تحلیلی نمیشوند و از دیالوگ و گفتگو نیز پرهیز مینمایند اگر بخواهی دلیل بیاوری رگان گردنش را میپندانند و اتهام ستون پنجم دشمن را برایت میزند، اما این بهانه ها در این زمان پوسیده و نخ نما شده اند و چاره جز گردن نهادن بخواست ملت ندارند، و اما مهمترین چالش در شرایط موجود در برابر هر گونه خواسته های بر حق و هرگونه حق خواهی وجود لمپن های غیر پشتون در میان ماست! این لمپن ها که با عناوین چون پوهنمل، پوهاند، پوهنیار، دگروال، حارنوال، صوبهدار و علاقه دار و با مدال های نظیر امیر کرور، شیخ تیمن سپین ادی، درخانی مفتخرند، شدید ترین دشمن هرگونه دگرگونی ونقد گذشته میباشند زیرا هر گونه دگرگونی، گذشته ای پرافتخار انها را از هاله ای تقدس خارج میکند، وظیفه این لمپن ها فقط صیقل دادن مدالی عتیقه است که بر سینه دارد فرق نمیکند که این مدال را از کدام وطنفروش بدست آورده باشد انها سخت به این مدال نیاز مند دارند. این گونه آدمها فقط برای فصل کردن می آیند و محصلین عزیز باید در برابر لمپنیست ها خیلی محتاط باشند زیرا آنها با رابطه کاکا و برادرزاده وارد میدان میشوند و نخست سخن از رادیکالیسم میزنند و پس از آنکه همه را از آن نهاد یا سازمان بیزار ساخت تمام پلانها تان را نقش بر آب میکند. البته بحث لمپنیزم بحث مفصلی است که از حوصله این نوشتار خارج است ومنظور بنده از لمپن تمام اساتید محترم دانشگاه ها و افسران و مامورین ملکی نیست! لمپن کسیست که یک رتبه و یا مقام علمی را نه از روی لیاقت بلکه بوسیله چاپلوسی و هزاران نیرنگ بدست می آورد و این رتبه یا مدال شیشه عمر اوست، زیرا با داشتن همین پیشوند ها وی خود را آدم شکست ناپذیری احساس میکند! البته لمپن های مذهبی نیز در جامعه ما وجود دارد، یک نگاهی گذرا بتاریخ چند دهه اخیر نشان میدهد که امان الله خان بوسیله همین لمپن ها وادار به فرار شد و حبیب الله کلکانی بوسیله همین لمپن ها به چوبه دار کشیده شد!

بهر حال با نخستین حرکت این جنبش که نمایانگر فرهنگ والای خراسانی بود معلوم گردید که جوانان ما پتانسیل قوی برای خیزش علیه استبداد را دارند و حتا بدبین های حرفوی از خیزابه نوید بخش آن در امان نماندند!

 

خود را بشناس!

این عبارت در جبین معبد قدیمی بنام "دلفی" در آتن پایتخت یونان باستان نقش بسته است. بنابرین میتوان بصراحت حکم کرد که "هویت گرایی "حتا قبل از دوران ارسطو به عنوان یک اصل در جوامع کهن مطرح بوده است. پس هر نوع حرکت در راستای هویت یابی نه تنها از منظر قانونی مانعی نخواهد داشت بلکه یک گام مثبت نیز شمرده میشود اما نگاهی گذرا به تاریخ مبارزات چند دهه اخیر در کشور ما نشان میدهد که معمولآ ما یا برای مبارزه با "حذف رقیب"که در فرهنگ سیاسی ما "نابودی کامل دشمن " خوانده میشود بپا میخیزیم ویا هم به دلایل نه چندان روشن وارد کار زار سیاست میشویم و همینکه چند گامی پیش گذاشتیم مفتون شیوه خود میشویم این شیفتگی بر خود یعنی ندیدن دیگران، دیگرانی که قرار بود برایش فداکاری کنیم و حقش را برسمیت بشناسیم اما پس از مطرح شدن و یا پیروزی دیگر نتنها اینکه انها را بحساب نمی آوریم بلکه اگر به شیوه خود پافشاری کنند درصف دشمنان جایش میدهیم!

لهذارمز موفقیت در این خواهد بود که بعنوان نخستین کار باید با این شیوه ها برای همیشه وداع گفت زیرا در زیر چتر خراسان بزرگ باید صمیمانه و صادقانه با حقوق برابر گردهم آمد! و از این پس نباید از واژه های " صمیمانه و صادقانه" همانند گلبدین استفاده کرد.

در ثانی گردانندگان سازمانها و اتحادیه های که برای باز پس گیری هویت خراسانی مبارزه میکنند باید بدانند که در این راه مشکلات و چالشهای فراوانی وجود دارد که باید در مقابل هرکدام آنها از نهایت دقت و تآمل کارگرفت مسلمآ دموکراسی جاده طولانی است و تا یافتن این جاده چالشهای زیادی فراروی مان قرار دارد زیرا ملت ما را چنان در کوچه بندان اسطوره پردازی و افتخارات جعلی به بن بست کشانیده اند که در انظار عامه هرگونه هویت طلبی، قدرت طلبی تفسیر میگردد!

هرچند بدلایل که در ابتدا این نوشتار برشمردم اغلب این حرکت ها حرکت های واکنشی است که در برابر فرهنگ قبیله قد علم نموده اما پیروزی این حرکت ها سیاسی و اجتماعی زمانی ممکن میگردد که هرچه زودتر قالب بسته و جامه سرخگون عادت گذشته را همانند پوست مار بدور اندازیم زیرا در دنیای مدرن مبارزات سیاسی معمولآ با پوشیدن جامه و کلاه آبی رنگ منشور ملل متحد و دموکراسی کاراست نه حذف فزیکی حریف، از سوی دیگر آنچه میتواند در تحقق همبستگی و پاراستن یکپارچگی موثر باشد پذیرش گوناگونی قومی، زبانی و مذهبی در گستره کشور و تاکید براشتراکات عمیق فرهنگی و میراث های مشترک تاریخیست نه ترویج سیاست های شئونیستی صرفنظر از هر قومی که باشد! ! و حقا که محصلین جوان دانشگاه های ما پختگی و درایت خود را در این زمینه نشان دادند.

بدون شک شکل گیری اینگونه نهاد ها و سازمانها در مجموع لکه های روشنیست که در افق تاریک خراسان زمین با نور هرچند ضعیف به تابیدن آغاز کرده است و این خود میتواند مایه امیدواری ها باشد، بشرطیکه با واقعگرایی و به دور از هر نوع آرمانگرایی و امید های واهی مصممانه تلاش و مبارزه کرد.

 

عنوان نوشتاربا وام گرفتن از مقاله ای "لکه های روشنائی در ایران" انتخاب گردیده است!

 از خاوران


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/12/17:: 2:45 صبح     |     () نظر
 
از قتلگاه تا ورزشگاه
از قتلگاه تا ورزشگاه
?
امیر فولادی

تنها وزرشگاه شهر در کابل ( غازی استدیوم) در زمان طالبان به محل اعدام، قطع دست و پا و شلاق زدن، تبدیل شده بود. طالبان مهارت های جالبی به کار می گرفتند، وقتی می دیدند مردم برای تماشای یک مسابقه فوتبال جمع شده اند نا گهان با موتر های شان وارد استدیوم می شدند و بازی را تعطیل می کردند. بعد زنی یا مردی را از موتر بیرون می آوردند، یک ملایی جرمش را اعلام می کرد و بعد هم اجرای حکم شریعت محمدی آغاز می شد. این کار تا آنگاه ادامه یافت که مردم دیگر به آنجا نمی رفتند.

هنوز خیلی از مردم شهر کابل اعدام یک زن افغان در این ورزشگاه را به یاد دارند.

پس از سقوط طالبان اولین بار فرهاد دریا آواز خوان معروف افغانی  یک کنسرت شبانه دراین ورزشگاه برگزار کرد. این کنسرت نماد جالبی داشت؛ فانوسی که برفراز یک نردبان بلند آویخته شده بود. در این کنسرت حدود چهل هزار تن شرکت کردند و شامی را به سرور، سرود خواندند و خیلی ها هم گریستند. در بدو ورود خیلی ها به دیگران محلی را نشان می دادند که دوسال پیش از آن خونین ترین نقط?این قتلگاه بود. 

پس از آن اندک اندک ورزشگاه غازی رنگ و رونق یافت، و سالی بعد از آن سونو نگم جوان ترین آواز خوان هندی که در موسیقی مقام استادی دارد برای برگزاری کنسرتی وارد کابل شد.

تکت یا بلیط کنسرت سونونگم  بین ?? تا ??? دلار آمریکایی یعنی برابر حقوق دو ماه یک کارمند عادی دولت نیز فروش رفت. در آن شب نیروهای یاری امنیت ( ایساف) برای تأمین امنیت با نیروهای افغان همکاری می کردند. کمتر کسی بود که تا رسیدن به ورزشگاه  چند مشت و لگد از پلیس به پشت و کمرش نخورده باشد. پلیس کابل برای کنترل جمعیت در مانده بود.

مردم تا ? شب منتظر سونو نگم ماندند. محلی برای خانم ها و خانواده ها اختصاص یافته بود. ابتدا خانم ها همانجا بودند ولی بعد چون کیفیت صدا در آن طرف بد بود همه آنجا را ترک کردند و هر کس یک طرف رفت. این جشن بطور زنده از تلویزیون خصوصی طلوع نیز پخش می شد.

سرانجام موتر های مخصوص وارد ورزشگاه شد و آواز دل نشینی به سرودن آغاز کرد. همه ورزشگاه کف می زد. اما این صدا صدای سونو نگم نبود، بعد از مدتی وقتی مطمئن شدند که خبری از عملیات و انتحار و این چیز ها نیست، سونو نگم  به جایگاه آمد، هرچه مأمور بلند رتبه پلیس بود که در واقع برای تأمین امنیت آمده بودند، رفته بودند روی صحنه و این می رساند که این مردم در سالهای گذشته چقدر تشنگی کشیده اند!

سرانجام ازدحام مقامات در کنار سونو نگم مقاومت جایگاه را که در قسمت غربی ورزشگاه ساخته شده بود درهم شکست وکنسرت در همان شروع برنامه، پایان یافت.

سو نو نگم در مصاحبه ای پیش از ترک کابل گفت وقتی جایگاه فرو ریخت و چند نفر با چابکی تمام مرا برداشتند و در موتر انداختند. فکر می کردم اختطاف ( ربوده ) شدم، پرسیدم کجا می رویم؟ گفتند هتل. اما من باور نمی کردم و تا زمانی که  واقعا به هتل نرسیدیم و برایم توضیح ندادند که چه اتفاق افتاده، واقعا فکر می کردم انفجاری شده یا به هر حال انتحاری.

بعد از آن وحید قاسمی آواز خوان دیگر افغان کنسرتی در این ورزشگاه برگزار کرد. البته پیش از این ها حتی پیش از سونو نگم آوازه شد که ستار خواننده ایرانی می آید و کنسرت می گیرد، این آوازه خیلی گرم شد اما یکی دو روز مانده به روز کنسرت معلوم شد با برگزاری این کنسرت بالاخره از جایی و جاهایی مخالفت شده است.  

و بالاخره امسال هم مسابقات فوتبال در این ورزشگاه راه افتاد. تیم خراسان ایران، صوبه سرحد پاکستان و جوانان تاجیکستان با چند تیم کابل بازی کردند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/14:: 2:56 صبح     |     () نظر
 
ماشینیسم

ماشینیسم

!تفاوت آنچه که باید باشد
و آنچه که هست

در شیوه تولید سرمایه داری که اصل و مبنا حرکت سرمایه و کسب سود بیشتر مورد نظر است,انسان خود وسیله ای میگردد در خدمت به سرمایه و بنده آن
:سرچشمه این تضادها و تناقضات نه در خود ماشین بلکه در شیوه سرمایه داری استفاده از آن است. از این رو
ماشین بخودی خود زمان کار را کوتاه میکند در حالیکه استفاده سرمایه داری از آن موجب دراز شدن روزانه کار میشود
ماشین بخودی خود کار را آسان میکند در صورتیکه استفاده سرمایه داری از آن موجب تشدید آهنگ کار میگردد
ماشین بخودی خود پیروزی انسان بر نیروی طبیعت است ولی استفاده سرمایه داری از آن قدرت طبیعت را بر انسان چیره میکند
.ماشین بنفسه توانگری تولید کننده است در صورتی که استفاده سرمایه داری از آن موجب مستمندی اوست
نقل بمعنی از مارکس

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/26:: 1:56 صبح     |     () نظر
 
مورچه های بی آزار

مورچه های بی آزار

ملامتوکل آخوند مصاحبه ی اختصاصی با بی بی سی کرده و ادعا که طالبان از حمله ی 11 سپتمبر خبر نداشتند. و ابراز تأسف که طالبان را به کنفرانس بن دعوت نکردند. کار کمیسیون تحکیم صلح مجددی را نیز در این مصاحبه به هیچ گرفته و گفته که طالبان به این راضی نیستند که تنها برگردند به خانه ی شان. آنها بیشتر از این می خواهند. حرف های این دیپلومات سابق طالبان را که به زبان آدم ترجمه کنیم، به این معناست که طلبه ی کرام می خواهند در قدرت سهمی داشته باشند.
سهم دادن طالبان در قدرت هیچ معنایی جز تکرار فاجعه ی سهمگیری حزب هیتلر در قدرت آلمان نیست. طالبان به خوبی ثابت کرده اند که استعداد چه کارهایی را دارند.
از سوی دیگر، اینهمه نماینده در پارلمان که در تعصب دینی، مذهبی و قومی گوی سبقت را از طالبان هم برده اند، با اینهمه وزیر متعصب، در راس شان آقای خرم، آیا بازهم طالبان از کمبود سهمگیری در قدرت شاکی اند؟
در کابل وقتی با چنین حالت هایی آدم بر می خورد، کوتاه می گوید: همد غری هم نری!
اگر آدم در مورد طالبان فقط از زبان متوکل آخوند بشنود، چنین معلوم می شود که طالبان مورچه های معصومی بودند نه چیزی بیشتر.
آما آیا واقعاً چنین است؟
مثل این که به خاطر بی کفایتی دولتمردان کنونی از یک سو و بلا به پس تان گویی جامعه ی جهانی از سوی دیگر، عده یی هستند که دوران طالبان را با نوستالژی یاد می کنند. و بازهم مثل این که سوره والعصر تنها در افغانستان مصداق عملی پیدا می کند.
من از این بابت ناراحتم. شما را نمی دانم و کاری هم به کار تان ندارم.

Posted by علی رمضانی

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 4:45 عصر     |     () نظر
 
راز پسمانی ما


شاید شما هم مثل من گاهی به این فکر افتاده باشید که افغانستان ما چرا این قدر عقب مانده است. چرا ما در لیست عقب افتاده ترین کشور های جهان هستیم و شاید حتی اگر لیست کشور های عقب مانده را سر چپه بگیریم ما اول باشیم.

من این سوال را از هر کسی می پرسم. هر کسی نظر خود را می گوید اما چنگی به دل من نمی زند. بعضی ها می گویند سه دهه جنگ ما را به این روز رسانده. من این استدلال را نمی پذیرم چرا که ما قبل از سه دهه جنگ هم چندان چیزی نبودیم. آن وقت هم از قافله تمدن دنیا بسیار عقب بودیم. غربی ها بیش از صد سال است که هوا پیما ساختند و ما سی سال است که در گیر جنگ هستیم. کشور های پیشرفته بیش از چهار دهه است که انسان به فضا فرستاده اند ، حدود صدو بیست سال است که تلیفون ساخته اند ، بیش از صدو پنجاه سال است که اتو موبیل ساخته اند و  بیش از صد و بیست سال است که از روشنایی برق استفاده می می کنند.

ما سی سال است که دچار جنگ داخلی هستیم. آلمان در جنگ جهانی اول و سپس در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد اما دو باره به پا خاست و در مدتی اندک باز به صدر کشور های پشرفته نشست و اکنون از جمله هفت کشور صنعتی جهان است. ما جنگ را بهانه می کنیم. جنگ دلیل اصلی عقب ماندگی ما نیست.

بعضی ها مسئله هوش و استعداد ملت های مختلف را مطرح می کنند اما این نظریه هم درست نیست. شما می بینید که دانشمندان بزرگ و مخترعین سر شناس دنیا همه از یک ملیت یا قوم و نژاد نبوده اند. جاپانی ها ، المان ها ، روس ها ، امریکایی ها هر کدام را که ببینید چهره های درخشان دانش و علم را به جهان عرضه کرده اند و هر گز نمی توان قضاوت کرد که مردم فلان کشور بی استعداد و کودن هستند و یا برعکس فلان کشور مردمان زرنگی دارد.

بعضی ها ریشه مشکلات و عقب ماندگی افغانستان را پادشاهان عیاش و بی فکر عنوان کرده اند. اما در واقع این ملت است که برای خود نوع حکومت را انتخاب می کند. اگر ملت های دیگر دنیا هم  خودشان برای خوش بختی خود تلاش نمی کردند ، حکومت هر گز به نفع آنان کار نمی کرد. پس این رضایت و کوتاه فکری ملت است که یک رژیم پادشاهی صد ها سال بدون خدمت بر بدن های ملت حکم می راند.

من گاهی فکر می کنم که عقب ماندگی ما ریشه در معارف ( سیستم تعلیم و تربیت ) ما دارد. ریشه تمام بد بختی های ما در این است که مکتب خوب و آموزگار خوب نداریم. این مکتب است که اساس شخصیت انسانها و یک ملت را می سازد. در صورت داشتن یک نظام آموزشی خوب کم کم تبعیض نژادی، فساد اداری، بیسوادی و همه عیوب ما برطرف می شود.

اما اکنون دایره فکر خود را تنگ تر کرده ام تا دقیقاً نقطه اصلی و دقیق ترین  دلیل عقب ماندگی افغانستان را بیابم. البته قبل از آنکه به آن نکته دقیق اشاره کنم دو نکته اضافی را هم باید عنوان کنم:

اولاً من چنین وظیفه ای ندارم. یعنی من نه تخصص و نه توان آن را دارم که  مسئله ای به این مهمی و ظرافت را موشکافی کرده و دلیل یابی کنم. اما به اثر حس کنجکاوی و گاهی رنجی که از وضعیت کشورم می برم نا چار به این افکار غوطه ور می شوم و در باره آن فکر می کنم.

ثانیاً بنده ادعا ندارم که نظر من به طور قطع و یقین درست است بلکه این چیزی است که به عقل ناقص من رسیده است شاید به عقل ناقص شما چیز دیگری برسد!

و آن این است که یک صفت در ملت ما بسیار ضعیف است. ضعف همین صفت در این ملت باعث تمام بد بختی ها شده است. اگر این صفت را والدین به اطفال خود سفارش و تاکید می کردند و به آنها می آموختند دیگر افغانستان به کشوری تبدیل می شدکه می توانستیم به آن افتخار کنیم. آری آن صفت که در میان ما خریداری ندارد صداقت است.

معلم به شاگردان می گوید که تمام اقوام ساکن در افغانستان با هم برادر و برابرند و هیچ برتری نسبت به هم دیگر ندارند اما خودش در عمل در هنگام نمره دادن تبعیض به خرج میدهد.

وزیر در هنگام احراز پست وزارت قسم یاد می کند که به کشور خیانت نمی کند و خود را به مال اندوزی و اختلاس مشغول نمی کند اما در عمل فقط به فکر پر کردن جیب و اندوختن مال به حساب های بانکهای خارجی است.

قاضی بر مسند پیامبر تکیه می زند و آیت و حدیث می خواند و اظهار می کند که طبق حق و عدالت حکم خواهد کرد اما با گرفتن بسته های دالر گنهکار را بی گناه و بی گناه را گناهکار ثابت می کند.

اعضای کمیته گزینش و استخدام ادارات و دانشگاه ها دم از راستی و صداقت می زنند اما قوم و خویش خود را هر چند نا لایق باشد بر لایق ها و شایسته های بی واسطه ترجیح می دهند.

 ترافیک رشوت می خورد، شهرداری رشوت می خورد، داکتر و انجنیر رشوت می خورد و قاضی که دیگر سر آمد رشوت خوران است.

این ها که عرض کردم فقط مصداق یک چیز است، دو رویی و عدم صداقت  !

حال چنین کشوری با چنین اوضاع که همه در بی صداقتی و دروغ و نیرنگ غرقند چگونه می توان امید پیشرفت داشت؟

اصلا اگر شما تصمیم بگیرید که هر گز دروغ نگویید و همیشه صادق باشید می توانید مرتکب کار خلاف قانون و نادرست شوید؟ غیر ممکن است که یک آدم راستگو و صادق بتواند خرابکاری بکند و مرتکب تخلف شود. سرچشمه و نقطه آغاز هر گونه فسادی دروغگویی و دو رویی است. و نتیجه فساد هم عقب ماندگی است. هر چه فساد اداری در یک کشور بیشتر باشد ان کشور بیش از پیش با توسعه نیافتگی و عقب ماندگی دست به گریبان خواهد بود.

من نمیدانم که چرا. چرایش را شما پیدا کنید اما میدانم که صداقت از این ملت رخت بر بسته است. خلایی که از کوچیدن صداقت به وجود می آید توسط فساد و ظلم و تباهی و عقب ماندگی پر می شود.

فعلاً پروژه فکری من این است که چرا صداقت از میان مردم رفته و چگونه می توان آن را باز گرداند.

خیلی مشتاقم که بدانم شما در این باره چی می اندیشید.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم مرداد 1387ساعت 14:24  توسط  سرور حسینی(مهرورز)  < type=text/java>GetBC(60);

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/6/18:: 1:11 صبح     |     () نظر
 
ناسیونالیزم از نفرت تا ضـرورت

عمریک آدم درتناسب با کشف رموز و روابط اشیا و زیبایی طبیعت و هستی پایدار خیلی نا چیزو اندک است. ولی همین قلیل سالها وروزهای اندک آنگاه که جهت خودش را یافت و توانست مقطعی از آن مسیر پر پیچ و خم را بپیماید بیشک به کشف زوایای نهفتهء اسرار وجود خواهد رسید. زندگی در بستر حیات و در جاودانگی تاریخ جریان داشته است. ما درین میان میراث دار تمام تجارب اسلاف نیک و بدمان هستیم. اینک الفبای تقدیر ما را دستمایه های عمر خاک گشتهء دیگران تشکیل میدهد که بر صفحات کتاب قطور تاریخ تطور انسان حک گردیده اند. این کتاب عظیم (که هر گزوجود خارجی نخواهدیافت) مشتمل بر بخش ها و فصل های بیشماریست. فصلی از بخش های آن بنام زبور،تورات، انجیل و قرآن است. فصلی روایت استحاله حیات است و بخشی هم صرفاً نقل روایی از گذشته های ما ست البته این بخش درعین حالیکه مشحون ومتأثر از سایر فصول نیزهست بیشترینه حاوی حکایات کاروزار و تقلای جمعی ملت ها بوده است و در گذشته ها.

گذشته ها چیست؟

من هر چه بیشتر میاندیشم، منهای تز الگو پذیری وتجارب، دلیل منطقی برای ارزشمندی گذشته های محض نمیابم. گذشته ها به صورت عموم هیچ تفاخر و تذللّی برای ما نمیتواند به ارمغان آرد. گاهی اوقات فکر چسپیدن به گذشته و تجدید حیات استخوانهای پوسیدهء نیاکان مرا سخت به درد میاورد. بدینترتیب آنچه قوم گرایی شش آتشه به انسانها ارایه میدارد به هیچوجه راهی بسوی ما باز نخواهد کرد. زیرا ناسیونالیزم احیای هویت مردهء گذشتگان نیست، تزریق خون گندیده اجداد اشرافی ما و بر چسب فتوحات در فلان مقطع تاریخی هم نبایدباشد( فی المثل چنگیز خان) . بلکه ناسیو نالیزم جریان مستمر شدن و ساختن انسانها است، خط درخشان انسانیت که مر بوط به گذشته هم نمیباشدزیرا همه تاریخ مرا به امروز و به من وصل میکند.

ازین نظر گذشته نیز در ارتباط با حال است که ارزش پیدا میکند. گذشته به صورت زمان تقویمی آن صرفاً نقل صورت حال بوده است و بس و درین میان تاریخ روایت قصه نا انجام حیات بشریست که چون قانونمندی خاص خودش را داردپس مربوط به منی با ویژگیهای اینگونه نیست. تاریخ  سرگذشت روایی همه انسانهاست. اینجاست که ناسیونالیزم شکل فراتر از پیوند های خونی، استخوانی، پوستی و رنگی به خود میگیرد. بنا برین مادامیکه بر حرکت جمعی انسانها بر انگیزه های ناسیونالیستی نظر میاندازیم میبینیم که گزینه اولی نفرت است و دومی ضرورت.  سرخ بیدک    

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/6/16:: 4:29 صبح     |     () نظر
 
بچه های ما می فهمند

بچه های ما می فهمند

 

آدم وقتی فقیر میشه، خوبی هاش هم حقیر میشه، اما کسی که زور داره، یا زر داره، "هنر" می بینند "عیب" هاشه، "حرف حسابی" میشنوند "چرندهاشه"؛ "آروغ های بی جا و نفرت بار" شه، فلسفه و دانش و دین می فهمند؛ حتی "شوخی های خنک و بی ربط" او، از خنده حضار را رده بر می کنه!

ملت ها هم همینجور اند.

روزی که ما مسلمان ها پول داشتیم، زور داشتیم، فرنگی ها از ما تقلید می کردند. استادهای دانشگاههای اسپانیا، ایتالیا، فیلسوفها و دانشمندهاای اروپا، وقتی می خواستند درس بدهند، قبا و لباده ء ملاهای ما را به تن می کردند، یعنی که ماهم بو علی و رازی و غزالی ایم!

همون که باز، استادهای دانشگاهای ما امروز، تو جشن ها، می پوشند، تا خود را ه شکل استادهای دانشگاه های اسپانیا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس بیارایند! یعنی که ما هم شبیه کانت و دیکارتیم! ببین که لباده های خودمان را هم باید از دست فرنگی ها به تن کنیم!

صنعتگرهای مسیحی در اروپا، تقلب که می کردند، مارک "الله" را روی جنس های خودشان می زدند، یعنی که این ساخت اروپائی نیست، کار بلخ و بخارا و طوس و ری و بغداد و شام و مصر و اسلامبول و قرناطه و قرطبه و اندلس است. حتی روی صلیب، مارک "الله" می زدند!

جنگ های صلیبی که شد، آنها افتادند به جان ما، ما افتادیم به جان هم مسیحی ها و جهودها یکی شدند،مسلمان ها صدتا شدند، سنی به جان شیعه، شیعه به جان سنی، ترک به جان فارس، عجم به جان عرب، عرب به جان بربر، بربر به جان تاتار..... باز هر کدام تو خودشان کشمکش، دشمنی، بدبینی، جنگ و جدل: حیدری، نعمتی، بالاسری، پائین سری، یک شیخی، یک صوفی، یکی امل، یکی قرتی.....

نقشه جهان را جلو خود بگذار، از خلیج فارس یک خط بکش تا اسپانیا، از آنجا یک خط برو تا چین، این مثلث میهن اسلام بود؛ یک ملت، یک ایمان، یک کتاب.

حالا؟

مسلمان های یک مذهب، یک زبان، یک محل، توی یک مسجد، هفت تا "نماز جماعت" می خوانند!

توی برادران جنگ هفتاد و دو ملت برپا شد. هر ملتی اسلام را رها کرد، رفت به سراغ قصه های مرده، خرابه های کهنه، استخوانهای پوسیده......... "خدا" را از یاد بردند، "خاک" را به جایش آوردند.

توحید توی کتابها مرد، به شکل کلمات؛ و شرک تو جامعه جان گرفت، به شکل طبقات. دین فرقه فرقه شد و امت قوم قوم و ما قطعه قطعه، هر قطقه .... و لقمه ای چرب، نرم، راحت الحلقوم.

سر ما را به خاک بازی، به خون بازی، فرقه سازی، دسته بندی، به جنگ های زرگری، به بحث های بیخودی، به حرف های چرت و پرت، به فکر ها و علم های پوک و پوچ، به عشق ها و کینه های بی ثمر، به گریه ها ندبه های بی اثر، به دشمنی های عوضی، به خنده های الکی، بند کردند. چشم ما را لای لایی خواب کردند. فرنگی ها هم مثل مغول ها:

"آمدند و سوختند و کشتند و بردند و ....."

اما نرفتند!

و ما یا سرمان به خودمان بند بود و نخواستیم ببینیم، یا به جان هم افتاده بودیم و نتوانستیم ببینیم و یا اصلاً، برگشته بودیم به عهد بوق، به جستجوی قبرها، باد و بروت های استخوانهای پوسیده، استخوان پوسیده ها و نبودیم که ببینیم!

طلاهامان را بردند و ما را فرستادند دنبال عصر طلائی – دنبال نخود سیاه. ملیت، نبش قبر، مذهب، شب اول قبر؛ حال، فراموشش کن؛ زندگی، ولش کن.

هزار و دوبیست و پنجاه سال پیش، پدر شیمی قدیم – جابر – در کلاس مسجد پیامبر، نزد امام صادق، رئیس مذهب شیعه، درس شیمی فرا می گیرد و هزار و دوبیست و پنجاه سال بعد نزد پیروان پیامبر و شیعیان امام صادق، درس شیمی در کلاس مدرسه حرام می شود. هزار و دوبیست سال پیش، ما باری اولین بار در یک جامعهء اروپائی – اندلس – بی سوادی را ریشه کن می کنیم، و هزار و دوبیست سال بعد، بی سوادی، جامعهء ما را ریشه کن می کند.

هشتصد سال پیش، اولین بار، دسته ای از جوانان ما، - "فتیه المغربین" – آمریکا را کشف می کنند و هشصت سال بعد، آمریکا، پیر و جوان ما را .....- چه بگویم!

آنها بیدار شدند و ما به خواب رفتیم. مسیحی ها و جهود ها یکی شدند و ما صدتا. آنها پولدار شدند و زوردار و ما فقیر و ضعیف!

و کار ما ؟

یک دسته مان هنوز هم مشغول کشمکش های قدیم اند و نفهمیده اند که در دنیا چه خبر ها شده است.

یک دسته هم که فهمیده اند دنیا دست کیست، نشسته اند و مثل میمون، آدم ها را تماشا می کنند و هر کار آنها می کنند، اینها اداشان را در می آورند!

و در چشم اینها، فقط فرنگی ها آدم اند! آدم حسابی اند، چون فرنگی ها پول دارند، زور دارند.

ما ها دیگر فقیر شدیم، خوبی هامان هم حقیر شده، آنها که پولدار شدند، عیب هایشان هم هنر شده!

آنها می خواهند همه مان را و همه چیزمان را میمون بار بیارند و میمون وار: و استادهامان را، شاعرهامان را، بزرگ هامان را، هنرمندهامان را، فیلسوف ها مان را، زن ها مان را، مردها مان را، زندگی هامان را، شهرها مان را، خانواده هامان را و .... حتی بچه هامان را!

آنها فقط از یک چیز می ترسند، از این می ترسند که ما دیگر از آنها "تقلید" نکنیم.

چطور میشود که از آنها تقلید نکنیم؟ کاری کنیم که بتوانیم خودمان "بفهمیم".

آنها فقط از "فهمیدن" تو می ترسند. از "تن" تو – هر چقدر هم قوی بشی – ترسی ندارند؛ از گاو که گنده تر نمیشی، میدوشنت؛ از خر که قوی تر نمیشی ، بارت می کنند؛ از اسب که دونده تر نمیشی، سوارت میشند! آنها از "فکر" تو می ترسند.

اینه که بزرگ هائی که "فکر" دارند، باید فقط به چیزهای بیخودی فکر کنند، بچه ها را هم باید جوری بار بیاورند که هر کاری یاد بگیرند و فقط و فقط بلد نباشند "فکر" کنند! بچه های باشند نو نوار، تر و تمیز، چاق و چله، شاد و خندان، اما .... ببخشید!

از چه راه؟  از این راه که عقل بچه های مان را از سرشان به چشمشان بیارند!  چطوری؟ با روش آموزش و پرورش مدرن آمریکائی: سمعی و بصری!

یعنی باید چشمات فقط کار کند، یعنی باید گوشات فقط کار کند، چرا؟ برای اینکه آن چیزهایی را که پنهان می کنند و پنهانی می کنند، نبینی،برای اینکه آن کارهایی را که یواشکی و بی سر و صدا می کنند، نشنوی. و آنها هر چه می کنند، هر چه می آرند و می برند هم "پنهانی" است، هم "بی صدا"!

اما بچه های ما، گربه ء سیاه دزد را که در شب بی تابش ماه، پر از زوزه ء روباه، از دیوار بالا میاید، از پنجره داخل میپرد، حتی از راه آب های پوشیده، سوراخ های گرفته، دزدکی، یواشکی، داخل میایند، هم خودش را، تو شب سیاه رنگ سیاهش را می بینند، هم از میان زوزه ها، صدای پای نرم و بی صدایش را می شنوند.

عقل فرنگی به چشمش است، به گوشش است، به پوستش است، تو مخاط دماغش است، تو بزاق دهانش است، چی میگم؟ علمش توی شکمش است، هنرش زیر شکمش است، عشقش فقط پرستش لذت است، آزادیش فقط آزادی غارت است. فقط زر را می شناسد، فقط زور را می فهمد، گرگ است، روباه است، موش است.

ما ها را میخواهد میش کنه: شیر مونه بدوشه، پشمیمونه بچینه، پوستمونو بکنه، دینمونه بگیره، دنیامونه بچاپه، پیرها مونه خواب کنه، جوانا مونه خراب کنه، زنامونه بی شرم، مردامونه بی شرف، دخترامونه عروسک، پسرامونه مترسک، بچه ها مونه- بچه های خوشبختمون – نونوار، شیک و پیک، تر و تمیز، چاق و چله، شوخ و شنگ، با تربیت، با ادب، اما چی ؟ سمعی و بصری!

حیوان ها سمعی بصری بار میآیند، فقط می توانند ببینند، بشنوند، اما نه! بچه های ما "می فهمند" ! برق هوش را در چشم های تند بچه های برهنهء حاشیهء این کویر نمی بینی؟

آری ، بچه های ما، همه چیز را می فهمند.

حتی جهان را، همه چیز جهان را، انسان را، همه چیز انسان را، حرکت همه چیز را، پوچی را، معنی را، دنیا را، آخرت را، برای خود را، برای خلق را، برای خدا را، حتی شهادت را و ..........

"توحید" را،

"یک – جلوش، - تا بی نهایت – صفر ها " را !

 

 

نوت: این نوشته های بالا از دکتر علی شریعتی است که از کتاب "مجموع مقالات" اش جلد دوم، وبرای ما خالی از مفاد نیست که بخوانیم!‌

از قوشخانه کل راستک

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/6/7:: 1:8 صبح     |     () نظر
 
پشتونیسم بنیاد گذار فرهنگ توهین در افغانستان است

پشتونیسم بنیاد گذار
فرهنگ توهین در افغانستان است

ندیم خراسان مهر

اخیراً در رسانه های داخلی و بیرون مرزی افغانستان بحث توهین به شاه امان الله داغ است و حزب افغان ملت با استفاده از نفوذ خود در دولت مافیایی کرزی از آن بحیث ابزار نژاد پرستی و بازی سیاسی استفاده می کند.

 مضمون اساسی مقاله کنونی را مسائل ذیل تشکیل می دهد:

1.        پشتونیسم بحیث یک آیدیولوژی فاشیستی امتیاز طلب بنیاد گذار فرهنگ توهین در افغانستان است؛...ادامه...

 

* توطئه افغان ملت و بحران امان ا لله خان پس از یک سده

* حمید گل: در آمد مواد مخدر بیشتر در جیب برادر کرزی می ریزد تا طالبان

* مزارع تریاک از افغانستان تا انگلستان

* انگلیسها کدام اهداف «شریفانه!»  را در افغانستان تعقیب می کنند؟


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/5/31:: 4:2 صبح     |     () نظر
<      1   2   3      >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
upturn یعنی تغییر مطلوب
حاج آقاشون
همفکری
EMOZIONANTE
عاشقان
به سوی فردا
عشق و شکوفه های زندگی
اگه باحالی بیاتو
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
(( همیشه با تو ))
در انتظار آفتاب
خورشید تابنده عشق
آیینه های ناگهان
تمیشه
***جزین***
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
پرسه زن بیتوته های خیال
ای لاله ی خوشبو
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
یا امیر المومنین روحی فداک
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
لنگه کفش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
.:: بوستان نماز ::.
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
حوض سلطون
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات