سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ مسلمانی، پس از بهره اسلام آوردن، بهره ای همچون برادری خدایی به دست نیاورده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
یادداشتها و برداشتها
 
مادر
 مادر

افسانه :: دوشنبه 3/4/1387 ساعت 1:45 عصر

سلام قبل هر چیز ولادت حضرت زهرا رو به حضرت مهدی(عج)تبریک می گم.....روز مادر  برای همه ی مادرا از جمله فرشته ی خودم مبارک ک ک ک ک امروز می خوام با صدای بلند  بگم دوستت دارم مامان جووووووون


 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/5/4:: 1:55 صبح     |     () نظر
 
نازنین خدا بزرگه

حسن میرزایی


نازنین خدا بزرگه

می دونم دلت گرفته ؛ من برات سنگه صبورم
چی شده تنها نشستی ؛ مثل تو از همه دورم

واسه من زندگی سرده ؛ نکنه تو هم غریبی
کاش می شد اشکهات و پک کرد؛بمیرم تو هم بریدی؟

چه تبسم قشنگی ؛ وقتی به غمها بخندی
اخه ارزشی نداره ؛ دل به این دنیا ببندی

نازنین دنیا همینه ؛ اون که خوب بود بدترینه
نکنه تنهات گذاشته ؛ اخره عشقها همینه

این روزا عشقها خیاله ؛ حتی فکرشم محاله
عشق پک پیدا نمی شه ؛ باشه هم رو به زواله

می دونی چقدر عزیزه ؛ قطره سپید شبنم
مثل اون اشکهای نازنت ؛ رو تن گلهای مریم

نازنین خدا بزرگه ؛ غم و از خودت جدا کن
ما که تنها نمی مونیم ؛ افرین اخمات و وا کن

بهار امسال
امسال سال غریبی بود غریب تر از گذشته ها
رو سفره عیدی فقط غباری بود از غصه ها

بهار فقط اسمش و داشت مثل یه قاب کاغذی
روزاش پر از دلتنگی و شبهاهش به رنگ کهنگی

انگاری خورشیدی نبود واسه طلوع زندگی
یه جاده بود رو به سراب اخرشم اوارگی

زمین تو اوج تشنگی بارون می خواست خیلی زیاد
همش می گفت تموم می شه همین روزاست بارون بیاد

قناری هم توی قفس صداش و از یاد برده بود
چراغهای خیابونها شعلشون و باد برده بود

حتی دیگه هیزم شکن چوبی نداشت که بشکنه
تو جنگل زندگیمون امروز دلها رو می شکنه

اخرشم نفهمیدیم روزا چه زود حروم شده
جوهر خودنویس من مثل بهار تموم شده


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 5:43 صبح     |     () نظر
 
مریده های مولانا

مریده های مولانا

در عصر مولانا، زنان نیز با آن حضرت مجالس و صحبت ها داشتند و مولانا هم شرایط سماع، رقص و پای کوبی را برای شان مهیا میساخت و همواره آنها را به راه و رسم و سلوک تصوف و عرفان رهنمایی مینمود. از جملهء این زنان که از مریده ها و دل باخته گان حضرت مولانا بودند، یکی ملکه گرجی خاتون دختر غیاث الدین کیخسرو دوم از حاکمان سلجوقی است که زوجهء معین الدین خان پروانه بود. گرجی خاتون، از جملهء مریدان خاص آن حضرت بحساب میرفت که ارادت و پیوند قلبی او نسبت بمولانا تا سرحد جنون بود. از افلاکی میخوانیم که نقل میکند:

« .. ملکهء زمان ، بانوی جهان، خاتون سلطان، گرجی خاتون رحمها الله که از جملهء محبان خالص و مریدهء خاص خاندان بود و دایم در آتش شوق مولانا می سوخت، اتفاقا خواست که به قیصریه رود و سلطان را از او ناگزیر بود، از آنک گزین و صاحب رای رزین بود و تحمل بار ِ نار ِ فراق آن حضرت نداشت، مگر در آن عهد نقاشی بود که در صورتگری و تصویر مصورات مانی ثانی بود و در فن خود مانی را در نقش ما فرومانی می گفت و او را عین الدولهء رومی گفتندی، او را تشریفها داده اشارت کرد که تا صورت مولانا را در طبقی کاغذ رسمی بزند و چنانک می باید در غایت خوبی بنگارد و گزار کند مونس اسفار او باشد. پس عین الدوله با امینی چند بحضرت مولانا آمد تا از این حکایت اعلام دهند. همچنان سر نهاد و از دور بایستاد، پیش از آنک سخن گوید، فرمود که مصلحت است اگر توانی، همانا که طبق چند کاغذ مخزنی آورده عین الدوله قلم بر دست گرفته توجه نمود و حضرت مولانا بر سر پا ایستاده بود. نقاش نظری بکرد و بتصویر صورت مشغول شد و در طبقی بغایت صورتی لطیف نقش کرد، دوم بار چون نظر کرد، دید که آنچ اول دیده بود آن نبود، در طبقی دیگر رسمی دیگر زد، چون صورت را تمام کرد، باز شکلی دیگر نمود، علیهما در بیست طبق گوناگون صورتها نبشت و چندانک نظر را مکرر میکرد، نقش پیکر دیگرگون می دید. متحیر مانده نعرهء بزد و بیهوش گشته قلمها را بشکست و عاجزوار سجده ها میکرد. همانا که حضرت مولانا همین غزل را سرآغاز فرمود که:

آه چه بیرنگ و بی نشــــان که منم   ..   کی ببینم مــــــــرا چنان که منم

گفــــــتی اســــــــرار در میان آور   ..   کــــو میان اندرین میان که منم

کی شـــــود این روان من ســــاکن   .. این چنین ســــاکن روان که منم

بحر من غرقه گشت هم در خویش   ..   بوالعجب بحر بی کران که منم

تا آخر غزل

همچنان گریان گریان عین الدوله بیرون آمد و کاغذ ها را بخدمت گرجی خاتون بردند. مجموع آن صور ها در صندوق نهاده در سفر و حضر خود با خود میداشت و در حالتی که شوق آن حضرت او را غالب شدی در حال مصور و مُشَکل می شد تا آرام می گرفت »

..................................................

زنی دیگر بنام، فخرالنساء، خاتونی نهایت پارسا که با مولانا همواره دیدار ها داشت و در اکثر موارد با مولانا مشورت مینمود. مولانا هم از فخرالنساء دیدن مینمود و گاهی چنین می افتاد که صحبت شان از پاسی شب گذشته، فخرالنساء شب را بخانهء مولانا سپری مینمود.

..................................................

همچنان زنان دیگر مثل : نظام خاتون و ملکه گوماج خاتون، خانم سلطان رکن الدین. کراماخاتون زنی دیگری که مولانا در باغ او سماع میکرد. این ها همه از جملهء دلباخته گان و مریده های صدیق حضرت مولانا بودند.

.................................................

 ارادت و اخلاص زنان نسبت به مولانا از حد گذشته، دلها در هوای محبت او قدم میزدند و همهء آنها از شیفته گان او شده بودند. قابل تفکر است که چگونه و چرا مولانا برای زنان آن روزگاران چنین کشش و جاذبه ای داشته ؟ زنان آن عصر، تمام این همه همدلی ، همدردی را نسبت به مولانا از کجا احساس میکردند؟ مولانا، این مقناطیس قلب کی بود که دل ها را می ربود و چه کمالی داشت که با هرکس برمیخورد، به او سرمینهادند؟ این شراب را مستی از کجاست که هرکه جرعه ای از او می نوشید، مست و بی هوش میگشت؟ در مجالس او سخن از کجا میرفت، این سخنان چه اعجاز داشت که تخم ارادت را در زمین دل این زنان میکاشت؟ در حرف و عمل او چه می دیدند؟ این جوشش و جاذبه، این کشش و مستی و این دریای معرفت از کجا سرچشمه میگرفت؟

گویند هر چیز را قوتی است و قوت روح سماع است. زندان انسان تن او است، چون از وی بیرون آمد در راحت می افتد و راه برای عروج روحانی باز میشود. معنی تصوف نیز چنین است که انسان در خود بمیرد و در وجود دوست زنده شود.

باز هم از افلاکی میخوانیم که نقل میکند:

« .. هر شب آدینه ( جمعه ) مجموع خواتین اکابر قونیه پیش خاتون امین الدین میکائیل که نایب خاص سلطان بود جمع می آمدند و لابها میکردند ( التماس میکردند) که البته حضرت خداوندگار دعوت کند، چه حضرتش را بدان خاتون آخرت از حد بیرون التفات و عنایت ها بود و او را شیخ خواتین میگفت و چون آن جماعت جمع شدندی و بحضور تمام منتظر گشتندی بی آنک اعلام کردندی بعد از نماز عِشا حضرت مولانا همچنان بی زحمت تنها تنها پیش ایشان رفتی و در میانهء ایشان نشسته همشان گرد آن قطب حلقه گشتندی و چندانی گل برگها برو ریختندی که به تبرک از آن گل برگها ساختندی و حضرتش در میان گل و گلاب غرق عرق گشته تا نصف اللیل بمعانی و اسرار و نصایح مشغول شدی، آخر الامر کنیزکان ِ گوینده (آواز خوان) و دفافان ِ ( دف نوازان) نادر و نای زنان از زنان سر آغاز کردندی و حضرت مولانا بسماع شروع فرمودی و آن جماعت بحالی شدندی که سر از پا و کلاه از سر ندانستندی و تمامت جواهر و زرینه آلتی که داشتندی در کفش ِ آن سلطان کشف ریختندی تا مگر چیزکی ثبول کند و اما التفاتی نماید، اصلا نظر نمی فرمود و نماز صبح را با ایشان گزارده روانه می شد، و این چنین شیوه و طریقت در هیچ عهدی ، هیچ ولی و نبی را نبوده است، مگر که در زمان سیدالمرسلین (ص) خواتین عرب بر او آمدندی و اسرار احکام شرعی پرسیده مستفید گشتندی و آن بر و حلال بود و از خصایص حضرتش بود و همچنان شوهران این خواتین در خدمت نایب بیرون سرا جمع آمده صحبت داشتندی و محافظت کردندی تا مردم اغیار برین اسرار مطلع نشوندی »

....................................................................................................................

افلاکی از زبان شیخ محمود، صاحب قرآن نقل میکند که:

« در خان صاحب اصفهانی ، فاحشه زنی بود بغایت جمیله و او را کنیزکان بسیار در کار بودند، همانا که روزی حضرت مولانا از آنجا میگذشت، آن عورت پیش دویده سر نهاد و در پای خداوندگار افتاده تضرع و شکستگی مینمود، فرمود که رابعه ، رابعه ، رابعه، کنیزکان او  را خبر شد، بیکبارگی بیرون آمدند سر در قدم او نهادند، فرمود که زهی پهلوانان ! زهی پهلوانان ! زهی پهلوانان ! که اگر بار کشی شما نبودی، چندین نفوس لوامهء اماره را کی مغلوب کردی و عفت عفیفهء زنان کجا پیدا شدی. همانا که از بزرگان زمان یکی گفته باشد که این چنین بزرگی با قحاب خرابات چندین پرداختن و ایشان را به انواع نواختن وجهی ندارد. فرمود که حالیا او در یکرنگی میرود و خود را چنانک هست بی زرق مینماید، اگر مردی، تو نیز چنان شو و از دو رنگی بیرون آی تا ظاهر تو همرنگ باطن شود و اگر ظاهر و باطن تو یکسان نشود، باطل شود و عاطل گردد.

عاقبت الامر، آن خاتون جمیله رابعه وار توبه کرده کنیزکان خود را آزاد کرد و خانه اش را یغما فرمود و از نیک بختان آخرت گشته ارادت آورد و بسیار بندگی ها نمود »

مولانا، آفتاب است و آفتاب را نشاید که بر یکی بتابد و بر دیگری نتابد.

او پاکبازی و یکرنگی را دوست داشت و آیینهء دلش به صیقل حقیقت چنان متجلی بود که صورت اسرار غیب پیش دیدهء خاطرش مانند صبح صادق بود، به اینگونه زنان رابعه و پهلوان خطاب میکرد، بلی، هر که نمیتواند یکرنگ باشد و به یکرنگی رسیدن را شجاعت و ایثار در کار است. ظاهر و باطن را یکسان آراستن، جد و جهد میخواهد و آنچه که انسان مینماید، همانگونه بودن، طریق پاکبازان و عارفان و عاشقان صدیق است.

مولانا، با یک بار ملاقات و هم صحبت شدن، مسیر انسان را تغیر میداد، او میدانست که بهترین وسیله و روش در برابر انسانها، محبت و از سر اخلاص پیش آمدن است و کلید در ِ تمام نیکویی ها تواضع و فروتنی است.همین محبت و عشق مولانا نسبت به انسان است که کلامش را اثر می بخشد و صداقت همین کلام است که جان امی و عارف را میسوزند و میشوراند. معرفت حیات دل است و قیمت هر کس بمعرفت بُود و بی طهارت دل، معرفت حاصل نگردد.

مولانا عاشق انسان بود و با تربیه نمودن انسان عشق میورزید. هدف مقدس و والای مولانا این بود که، انسان را از اسارت ذهن نجات بدهد و نمیخواست که انسان اسیر و سُخرهء اندیشه باشد. غفلت حجاب دل است و هر که را دل محجوب گشت، از ساحت قبول حق و از نظر معشوق پنهان میگردد. مولانا، طریق عشق ورزیدن و پاکبازی را برای مرد و زن می آموزاند و چنین که از حکایات آورده در بالا، دانستیم، زن نزد مولانا جایگاه بسیار بالا و شامخ داشت. در آثار بزرگانی مثل، مولانا، بیدل، و غیره مشاهیر عالی مقام و عرفای وارسته، الحاقات نادرستی صورت گرفته یک عده ای از کج اندیشان که فکرت های شان در وادی اوهام و حسادت سرگردان اند، خواسته اند با این کار، تغیری را در جهان بینی این بزرگان نسبت به همنوع و پدیده های اطراف شان وارد بکنند که خوشبختانه اهل خرد و صاحبان بصیرت فریب اینگونه الحاقات را نخورده بدین باوراند که، آفتاب را نمیتوان با دو انگشت پنهان نمود. غواصان ادب و هنر همواره از دریای معرفت مولانا دّر های ثمین و جواهر نفیس یافته اند. کشتزار معرفت او چون رخسار دلبران زیبا و چون روضهء بهشت دلگشا و مانند پرطاووس آراسته است، لیکن چشم بصیرت در کار است.

خداوند، دل ما را به نور ادب روشن کند و علمی نصیب کند که از کردار نیک، جمال گیرد، زیرا میوهء درخت دانش، نیکوکاری است.

 

سمیع رفیع .. جرمنی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 5:21 صبح     |     () نظر
 
مولانا و خاتون چنگی

 مولانا و خاتون چنگی:

مولانا با زنان اهل فن و هنر نیز دید و وادید های داشت، از جمله یکی طاووس نام خاتون چنگی است که حکایت آن را از زبان افلاکی نقل میکنیم: « در خان ِ ضیاالدین وزیر، طاووس نام خاتونی بود چنگی، بغایت خوش آواز ِ شیرین ساز ِ دلنواز ِ جامه براز ِ نیکو دلربا و نادرهء جهان بود، و از لطافت چنگ او تمامت عاشقان اسیر چنگ او گشته بودند.

اتفاقاً روزی حضرت مولانا در آن خان درآمده برابر حجرهء او بنشست، همانا که طاووس چنگی جلوه کنان پیش آمده سر نهاد و چنگ در دامن مولانا زده بحجرهء خود دعوت کرد. حضرت مولانا اجابت فرموده از اول روز تا نماز شام بنماز و نیاز قیام نموده از دستار مبارک خود مقدار گزی بریده بوی داد و کنیزکان او را دینار های سرخ بخشیده روانه شد. همان روز شرف الدین خزینه دار ِ سلطان را بر وی عبور افتاد، عاشق و مفتون او شد و طاووس را به عقد نکاح خود درآورد. .. در شب زفاف از او سئوال کرد که تا غایت ترا این خوبی و ملاحت نبود، در این ایام چه معنی که ترا رابعهء عهد و زلیخای زمان می بینم و آن نیستی که پیش از این بودی و این زیب و زینت ترا از کجاست؟ همچنان حکایت تشریف دادن مولانا را تعریف کرد و پارهء دستار او را که برو سربند کرده بود، باز نمود. خزینه دار دلشاد گشته بحضرت مولانا شکرانها فرستاد و مرید شد.

عاقبت کار حال طاووس چنگی بجایی رسید که حوریان قونیه و نوریان قدس مریدهء او شدند و میان ایشان صریح کرامات می گفت و از ضمیر مردم خبر میداد و مجموع کنیزکان خود را آزاد کرده به شوهران داد....»

نشست و مصاحبت مولانا با طاووس، اثرات عمیقی را در باطن طاووس سبب شده حالت درونی او را منقلب ساخت. مولانا که خود رقص و سماع را دوست داشت و فطرتش با موسیقی گره خورده بود، بر اعجازی که در حالت رقص و سماع بدست می آید، نیز واقف بود. هرگاه شور و حال و جذبه ای که از طریق موسیقی، چه سرایندهء آن مرد باشد یا زن، دست میدهد، سیر آن روحانی و ملکوتی میباشد. چه کسی بهتر از مولانا بر این اسرار میتواند آگاه باشد و هرگاه مولانای مسیحا نفس، با کسی مثل طاووس که، بغایت خوش آواز ِ شیرین ساز ِ دلنواز ِ جامه براز ِ نیکو دلربا و نادرهء جهان بود، و از لطافت چنگ او تمامت عاشقان اسیر چنگ او گشته بودند، این اسرار را در میان بگذارد و به او توجه کند، خواهی نخواهی کار او بجایی میکشد که حوریان و نوریان مریدهء او میشوند. در گلستان سعدی آمده است که |" روی زیبا مرهم دلهای خسته است و کلید در های بسته " این مصاحبت و توجه، اخلاص و ارادت مولانا را نسبت به زن نشان میدهد.

...................................................................................................................از استاد محترم سمیع رفیع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 5:20 صبح     |     () نظر
 
بهاوالدین سلطان ولد، پسر مولانا،

بهاوالدین سلطان ولد، پسر مولانا،

 با دختر شیخ صلاح الدین زرکوب بنام ، فاطمه خاتون، بقول افلاکی « مریم ثانی و صدیقهء ربانی » ازدواج کرده بود.

فاطمه خاتون و خواهرش هدیه خاتون هر دو در حرم مولانا بزرگ شده بودند و از مولانا روگیر نبودند. موجودیت مولانا در حرم، تاثیر بسزایی در تربیت روحانی و عرفانی این هر دو خواهر گذاشته بود. فاطمه و هدیه نزد مولانا بسیار عزیز بودند تا حدی که مولانا روزی فرمودند: فاطمه خاتون چشم راست منست و هدیه خاتون چشم چپ من و به مادر شان، لطیفه خاتون سخت ارادت و حرمت قایل بود. فاطمه خاتون تقریبا صد سال عمر کرد و کتاب مناقب العارفین، اثر افلاکی ، در دو جلد با کتاب، زندگی مولانا، اثر فریدون سپهسالار، از یادداشت ها و گفته های او بهره برده اند.

« روایت است که مابین حضرت سلطان ولد و فاطمه خاتون اندکی انفعال خاطر شده بود. همانا که حضرت مولانا مرحمت فرمود در تمهید عذر فاطمه رضی الله عنها این مکتوب را بدستخط مبارک خود نبشته بدست جمال الدین قمری ارسال فرمود. « خدای را جل جلاله بگواهی می آرم و سوگند می خورم بذات پاک قدیم حق تعالی که هرچه خاطر آن فرزند مخلص از آن خسته شود، ده چندان غم شما غم ماست و اندیشهء ماست و حقوق و احسانها و خداوندیهای سلطان المشایخ، مشرق انوار الحقایق، صلاح الحق و الدین قدس الله روحه بر گردن این داعی وامیست که به هیچ شکری و به هیچ خدمتی نتوان گزاردن، شکر آن را هم خزینهء حق تعالی تواند خواست. توقع من از آن فرزند آنست که ازین پدر هیچ پوشیده ندارد، از هر که رنجد تا منت دارم و در یاری بقدر امکان ان شاً الله تقصیر نکنم. اگر فرزند عزیز بهاوالدین در آزار شما کوشد، حقاً ثم حقاً دل از او بر کنم و سلام او را جواب نگویم و بجنازهء من نیاید، نخواهم و همچنین غیر او هرکه باشد، اما خواهم که هیچ غم نخوری و غمگین نباشی که حق جل جلاله در یاری شماست و بندگان خدا در یاری شما اند. هر که در حق شما نقصان گوید، دریا به دهان سگ نیالاید و تنگ شکر بزحمت مگس بی قیمت نشود و یقین دارم که اگر صد هزار سوگند نخورند که ما مظلومیم من ایشان را طالم دانم که در حق شما محب و دعاگوی نباشند، ایشان را مظلوم ندانم، سوگند و عذر قبول نکنم. والله و بالله و تالله که هیچ عذری و سوگندی و مکری و گریه ء از بدگوی شما قبول نکنم، مظلوم شمایید با آنک شما را حرمت دارند، خداوند و خداوند زاده خوانند پیش رو و پس پشت. بی نفاقی و عیب برخود نهند که مجرم ماییم با آن همه ظالم باشند و شما مظلوم، زیرا حق شما و حق آن سلطان صد چندانست که ایشان کنند، والله که چنین است، و بالله که چنین است و تالله که چنین است. من اگر در روی جماعتی بسبب نازکی خویش زهی خنده کنم، حق تعالی آن روشنایی داده است که الحمدالله که بدل راست نباشم تا آنگه که ایشان بدل و جان و آشکارا با حق و بندگان حق راست نشوند و مکر را در آب سیاه نیندازند و کار ها را بازگونه ننمایند و خاک پای غلام بندگان حق نشوند، پیش رو و پس پشت و اعتقاد این پدر اینست که برین میرم و برین در گور روم ان شاً الله تعالی. الله الله از این پدر هیچ پنهان مدارید و احوال را یک بیک بمن بگویید تا بقدر امکان بیاری خدا معاونت کنم. شما هیکل امان حقید در عالم از آثار آن سلطان که ببرکت شما روح پاک او از آن عالم صد هزار عنایت کند بسبب شما بر اهل زمین هرگز خالی مبادا، آثار شما منقطع مباد تا روز قیامت و غمگین مباد دل شما و دل فرزندان شما، آمین یارب العالمین.»2

از این حکایت، شفقت بی حد مولانا را در مورد فاطمه خاتون احساس میکنیم. التفات، دلجویی و توجه بی اندازهء مولانا از لابلای جملات، قابل لمس بوده صداقت کلام در این امر که مولانا چگونه خاطر آزردهء فاطمه خاتون را شاد بگرداند، بخوبی و بوجه احسن چشمگیر است.

...................................................................................................................از استاد محترم سمیع رفیع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 5:19 صبح     |     () نظر
 
جایگاه زن نزد مولانا جلال الدین بلخی

 

 

هوالمعشوق

 

 

جایگاه زن نزد مولانا جلال الدین بلخی

 

مولانا، سخنور مشفق و مهربانی است که نور سخنش چون صبح صادق عالم جان را روشن میسازد و از فروغ آن مملکت دل را منور. او هم در عمل و هم در فضل دریاست.

 

از آنجا که میدانیم،عرفان مولانا، عرفان عشق است. یعنی برعکس عرفان خوف و عدل و فضل. در دنیای عرفان و تصوف بعضی از عرفا و متصوفین با خوف و ترس زیسته اند و همیشه اوقات را به زهد و عبادات سپری نموده اند. عرفان عشقی عالیترین نوع عرفان است. در عرفان عشقی انسان به وحدت میرسد.

اگر رنگینی سخن حاصلش درد نباشد، چه فایده؟ صفای باطن و صداقت در کلام او و از آن گذشته در راه سعادت و نجات عالم انسانیت، مولانا را در تمام دنیا محبوب ساخته است.

مولانا مظهر عشق، محبت و اخلاق است و در راه عشق ورزیدن، تحصیل معارف و عرفان و معرفت، میکوشد تا زنان همدیارش نیز مانند مردان از این نعمت و آزادی مسفید گردند. غرض از این نبشته، آوردن حکایاتی است که رفتار و سلوک عارفانهء مولانا را صریحا در برابر زنان آن عصر به نمایش میگذارد. ما از این حکایات بوضاحت درمیابیم که جایگاه و شخصیت زن نزد مولانا نهایت مقدس و بزرگ بوده، به شهامت و کردار این عارف بزرگ با در نظرداشت به شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان، تحسین میفرستیم.

 

مولانا دو زن داشت:  

یکی به نام « گوهر خاتون» دختر خواجه شرف الدین لالای سمرقندی که در غایت خوبی و لطافت و در جمال و کمال خود نظیر نداشت و دومی بیوهء جوانی محمد شاه تاجر، بنام « کراخاتون قونیوی» که مولانا بعد از مرگ گوهر خاتون با او وصلت نمود. ثمرهء ازدواج مولانا با کراخاتون، دختری بنام « ملکه خاتون» بود، کراخاتون از شوهر قبلی خود یک پسر بنام « یحیی و یک دختر بنام کیمیا خاتون» هم داشت.

کراخاتون، زنی بود نهایت پارسا و به مولانا محبوب تر و مهربانتر از زن اولی. در رساله های نوشته شده در مورد او بسیار بخوبی یاد شده و در حق او، زن بسیار با معرفت و مریم ثانی گفته شده. از کراخاتون که در طهارت و پاکیزگی، یاد شده ، روایت است که:

« روزی حضرت مولانا در قلب زمستان با حضرت شمس تبریزی در خلوتی نشسته بودند و مولانا بر زانوی شمس الدین تکیه کرده و من از شکاف در ِ خلوت گوش ِ هوش فاسوی شان داده بودم، تا چه اسرار میگویند و در میانه چه حال میرود، از ناگاه دیدم که دیوار خانه گشوده شد و شش نفر مَهیب مردم غیبی درآمدند، سلام کردند و سر نهاده دستهء گل در پیش مولانا نهادند و تا قرب نماز پیشین بحضور تمام نشسته بودند، چنانک اصلا کلمهء گفته نشد. حضرت مولانا بخدمت شمس الدین اشارت کرد که نماز بگزاریم، امامتی کن. شمس الدین فرمود که با وجود شما کسی را امامتی نرسد. مولانا امامی کرده، بعد از اتمام نماز آن شش نفر کرامی اکرام کنان برخاستند و از آن دیوار باز بیرون رفتند و من از آن هیبت بیهوش شده چون خود را جمع کردم، دیدم که مولانا بیرون آمد و آن دستهء گل را بمن داد که این را نگاه دار و من برگی چند از آن گل به دوکان عطاران فرستادم که این نوع گل ما هیچ ندیده ایم، این گل از کجاست و این را چه نام است؟ تمامت عطاران بر طراوت و رنگ و بوی آن گل حیران ماندند که در قلب زمستان این چنین گل غریب از کجا آمد، مگر در آن جماعت خواجهء بود معتبر، شرف الدین عندی نام که دایم به تجارت هندوستان رفتی و متاعهای غریب و عجیب آوردی، چون گل را بر وی عرضه کردند، گفت، این گل هندوستانست و مخصوص در آن ولایت میروید، در حوالی سرندیب، این تحفه در روم چگونه آمده ؟ خادمهء کراخاتون برگها را برگرفته باز بخانه آمد و حکایت را باز گفت، حضرت کراخاتون را حیرت یکی در هزار شد، از ناگاه حضرت مولانا درآمد، فرمود که کرا « منظور از کراخاتون است» آن گل دسته را سر بسته دار و بکسی نامحرم منما که مستوران حرم کرم و باغبان خُرم اِرم که اقطاب هندوستانند، آن را جهت تو ارمغان آورده اند، تا دماغ جانت را قوت دهد و چشم جسمت را قوت بخشد. الله الله نیکو محافظت کن تا چشم زخم نرسد و گویند تا دم آخرین کراخاتون آن برگها را نگاه میداشت.»

همان طور که در ابتدا یادآور شدیم، کراخاتون اخلاص بسیار زیاد نسبت به مولانا داشت، او از روی محبت در پرستاری و مواظبت از مولانا لحظهء غفلت نمیکرد. وقتی مولانا هنگام نماز و حالات انبساط روحانی و کشف شهود عرفانی، اشک میریخت، کراخاتون که زنی با درک و معرفت بود، یکجا با مولانا گریه کنان حال مینمود و پا های مولانا را بوسه میکرد. کراخاتون با اشتیاق تام عقب مولانا نماز میخواند و شرح احادیث و تفسیر کلام خدا را از زبان او آرزو میکرد و در این بابت از مولانا سئوال ها مینمود. از خداوند هنگام دعا، برای مولانا طول عمر میطلبید تا مولانا عالم را از معارف خود غرق معانی گرداند.

در این حکایت، می بینیم که مولانا نهایت اخلاص، عشق و محبت قلبی خود را نسبت به کراخاتون نشان میدهد. مولانا، تحفه ای را به کراخاتون همسرش اهدا میکند که شش نفر اقطاب حق از هندوستان، آن گل ها را از باغ خرم اِرم چیده و به مولانا تقدیم کرده اند. این تحفهء الهی نهایت مقدس و با ارج است که حتا از چشم نامحرمان باید حفاظت شود و چه اعجازی در آن نهفته است که چشم سر و سِر را قوت می بخشد، مولانا به خانمش، کراخاتون که او را از ناز

 « کرا» صدا میکند، با یک دنیا محبت و نوازش مثل این جملات: ...... آن را جهت تو ارمغان آورده اند، تا دماغ جانت را قوت دهد و چشم جسمت را قوت بخشد...، پیشکش میکند. زهی اخلاص و زهی محبت.

...................................................................................................................از استاد محترم سمیع رفیع


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 5:18 صبح     |     () نظر
 
از علی اموز
از علی اموز(سه‏شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 5:43 عصر )
علی و ارتباط با زنان و دختران

- به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نامحرم در جامعه، یکی از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد آ‌ن ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه، تندروی ها و کج رویهای گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن.


-           اگر به سیره امیرالمؤمنین دقت کنی،‌می بینی که حضرت علی (ع) در سنین جوانی با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه! حتی سلام هم نمی کرد. در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسی می کردند. چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و درعنفوان جوانی چنین عمل می نمود، پیامبر اکرم (ص) قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت بنابراین از آنجا که احتمال پیش آمدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود،‌علی (ع) این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر یا به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبرا و پاکیزه از هر گونه آلودگی بود.


از طرفی پیامبر سه دختر جوان به نامهای زینب، ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علی (ع) با اینکه از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند،‌ اما در این رفت و آمدها نهایت دقت را به عمل می آوردند. در حالیکه همین علی (ع) در دوران خلافتش، وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیازمند کمک دید، به یاری او شتافت.


 پس در ارتباط با افراد نامحرم ،‌چیزی که بیش از عوامل دیگر اهمیت دارد


نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده درا ین ارتباط برای هر دو نفر است!


یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و لیکن این سیره جدای از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است.


به راستی که کسی چون حضرت علی (ع)، در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست.


» مرتضی

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/3:: 10:9 عصر     |     () نظر
 
د خـتــر ِ شـیــر ِ خـُــد ا
  د خـتــر ِ شـیــر ِ خـُــد ا

  







سر قافله شام بلایى زینب
تو شیر زن کرب و بلایى زینب
در عصر به خون نشسته عاشورا
سرچشمه‏اى از صبر خدایى زینب



*****


شام ، روشن از جمال زینب کبراستى





سر به زیر افکن که ناموس خدا اینجاستى




کن تماشا آسمان تابناک شام را




کافتاب برج عصمت از افق پیداستى




آب کرده زهره شیران در این صحرا، مگر




دختر شیر خدا خفته در این صحراستى




در شجاعت چون حسین و درشکیبایى چون حسن




در بلاغت چون على عالى اعلاستى




نغمه مرغ حق از گلزار شام آید به گوش




مرغ حق را نغمه شورانگیز و روح افزاستى




کرد روشن با جمالش آسمان شام را




کز فروغ چهره گویى زهره زهراستى
 




« تهیه  وَ  تدوین : عـبــد عـا صـی »

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/3/29:: 3:42 صبح     |     () نظر
 
منزلت زن مسلمان
منزلت زن مسلمان
جمیله فاروق هاشمی . کانادا


جای شک نیست که زن نیمه ای از پیکر جامعه انسانی است و درعصر امروزی کسی جرئت ندارد موجودیت زن را منحیث یک انسان انکار نماید. ما صرف نظر از مقایسه زنان با مردان و تفاوق بین این وآن سعی میکنیم بالای جهت، کاری زن ورول او دراجتماع انسانی بحث نمایم.  

 با تاسف در بیرون مرزی با زنانی برخوردم که نا خود آگاه در پا کشیدن از دایره اسلام خودشان مبارزه دارند. همینکه در خشم وخشونت مطرح میشوند. به عوض اینکه سعی نمایند، آگاهانه قدم بردارند ، خود را آگاه ساخته توسط سلاح برنده فهم ودانش خود بر مظالم وبهره برداری ها بتازند. فوراً با انتقادات برعملکرد،این وآن خاصتاً مجاهدین ویا، تاپه زدن به خواهران خود با گفته های .مزخرف اند، متعصب وافراطی اند ، کهنه فکرو کله پیچ اند.... وغیره به طور غیر مستقیم پای خودرا از جاده اسلام بیرون میکنند. درحالیکه اگر توجه شود عملکرد ها ی هریک ما طرز فکر وبرداشت جهان بینی خود ماست . نقص از اسلام نبوده از برداشت خود ما از اسلام است که به چی نوعی از اساسات دین استفاده میکنیم وعملکرد ما چقدر برمبنای قوانین اسلامی توافق دارد واستوار است .البته جهت سخن ما تنها بطرف زنان افغان ومسلمان است.  وقتی از زن افغان  نام میبریم ضرور نیست کلمه مسلمان را ذکر کنیم . زیرا سوق الجیشی  وجهت زن ومرد افغان واضح است که مسلمان اند وتحت قانون مقدس اسلام زنده گی شان عیار گردیده است. ولی میرسیم بر عملکرد ها… ما اکثراً عملکرد مجاهدین را ملاک عمل اسلام تصور نموده خود را کاملاً فراموش مینمایم. درحالیکه بار، بار شنیده ایم که گفته اند(( بز به پای خود وگوسفند به پای خود آویزان است.)) عملکرد مجاهدین شاید عواملی داشته باشد  که نتیجه اش را اولتر از همه خودشان چشیده اند . جان سخن دراینجاست که ما مسوولیت خودرا منحیث یک فردمختص به خود ویک مسلمان چقدر درنظر گرفته ایم وایفا نموده ایم. دین تنها از مجاهدین نیست . بلکه فرد، فرد مسلمان در حراست از فرهنگ دینی ومذهبی خود مکلف گردیده و درقبال تطبیق آن مسوولیت دارد. ما وشما سعی کنیم برای دریافت پاسخ های هزاران سوالی که درذهن ما خلق گردیده است ،آگاهانه قدم برداریم وجواب مناسب چستجو نمایم. حد اقل درپی نجات خود برایم. روشن سازیم که به دنبال چه راه حلی هستیم  بدنبال راه حلی ا سلامی برای مسالهء زن هستیم ویا راه حلی که به رفع تبعیض و تعصب ورسیدن به حقوق عادلانه رشد شخصیت اصلی زن ...و یا راه حلی که پای ما را ناخود آگاه از جاده اسلام  بیرون نموده وابعاد شخصیت خودرا بدست خود لطمه میزنیم .

 

زن مبارز وظیفه دارد، که نخست از همه دراثبات ابعاد شخصیت زن مسلمان که عبارت از تحصیل تقوی وپرهیزگا ری ، طهارت وپاکی است اقدام نماید. زن مسلمان سعی کند نسخه دین ومذهب خود را تطبیق نماید نه اینکه درتلاش، بکار بردن نسخه نا موزون غرب قدم مبارزه اش را آغاز نماید.  نسخه غرب برای غربی ها سازگاری خواهد داشت ونسخه مسلمین مداوای درد های خود مسلمین خواهد بود. زن مسلمان سعی نکند که روابط لاقیدی غربی را عامل ترقی وپیشرفت و هرچیزی که رنگ اسلامی دارد کهنه ومردود شمارد . اسلام خود بنیان گذار ترقی وپیشرفت است بیاید اورا بشناسیم . زن در غرب جاذبهء توهمی وبخصوص ساختار زنده گی  عنعنوی خودش را دارد .و زن  دراسلام تجسمی از اساسات دین خود اش است. ماسعی میکنیم با تغییر لباس وعملکرد های بی باکانه خود خودرا درلباس آنها بزنیم وآنها به رنگی از کلچر ما در گریزاند . ما عملکرد آنها را مبنی بر روشن فکری وپیشرفت وترقی میپنداریم واو بردین وکلچر ما بی اعتماداست . بیجا نخواهد بود که بگویم ما در تجرد قرار خواهیم گرفت که به اختیار خود به آن راه میرویم . نه آنها مارا میپذیرند، زیرا از ازماگریزان اند ونه درمحدوده دین وکلچر خود باقی  میمانیم....! که دین وکلچر دیرینه خودرا معاوضه به زرق وبرق ظاهری آنها نموده ایم ومهر بی ثباتی را به وضاعت برخود زده ایم . همان است که مبارزه ما در کسب حق  ودریافت حقیقت سر درگم میشود وما محروم از هر دو جهت میگردیم.  دریافت پاسخ خرابی دین وخوبی نسخ غربی مسالهء اصلی بحث ما در کسب آگاهی ها است . اگر در دین وعقیده خود پابرجا مانده ایم در فهم وآگاهی خود بکوشیم اگر تصمیمی گرفته ایم که از این دین ومذهب ویا کلچر وکلتور به ضم خود ما کهنه پا بر تجدد پذیری میگذاریم!! بهتر است بازهم آگاهانه قدم برداریم تا بتوانیم اعتماد متجددین را بدست بیاوریم . !

 

وقتی جهت انتخابی ما معلوم شد کسی جرئت نمیکند که بگوید بالای چشم ات ابروست . ولی هرگز کوشش ننمایم با تاپه زدن این وآن خودرا تبرئه نموده به اصطلاح جهت دیگران را مردود، کهنه و مزخرف معرفی نمایم. خود وعمل خودرا برحق دانسته وحقایق راپنهان نمایم . جهت شما معلوم شد . ما با شما کاری نداریم. واما توصیه ما با کسانی که در دین ومذهب اجدادی خود پائیدار مانده اند این خواهد بود که باید به تصحیح فهم عمومی وفهم دینی خود وتصحیح عمل خود برآیند وبدانند که مشکل ما زنان دین است یا سنن خرافی وعنعنوی که اصلاً از دین فاصله دارد . مشکل ما قوانین اسلامی است یا شیوه تطبیق آن قانون ها میباشد . ما وشما دسترسی به قانون گذاری وقانون سازی نداریم یا رول اندکی داریم ولی موفقیت  با ما خواهد بود که در کنار تدابیر قانونی به تعلیم وتحصیل وفراگرفتن تربیت اسلامی ویا تعلمیات عمومی ارج واهمیت قایل شویم . زن که آگاه شد. قانون را درک ودریافت میتواند. قانون را که فهمید توجه اش به حقوقش مبذول میگردد .حقوقش را که شناخت در تلاش کسب آن میبراید . ورنه غیر مسولانه سخن زدن ، بی سنجش وبه حکم احساسات قدم برداشتن .برو خوردن وافتادن دارد .که نه تنها بر ابعاد شخصیت زن جفا کرده است بلکه وزن وسنگینی وبرجسته گی زن را زیر سوال ناقص العقل وووو برده بر او تاخت وتاز ظالمانه کرده است . زنی که در حراست دین خود خودرا مسوول میپندارد .مسوول عملکرد به اساسات دین ومذهب وکلچر وکلتور منتخبه خوداش است .

 

 درمسله ای تقوا که خدایش وسیله نجاتش دانسته فرموده : برتری هر مخلوق من بر اثر تقوا وپرهیزگاریش است باید تعمق بیشتر مبذول  گردد.

 

به معرفی تقوا در توسعهء شخصیت به گفته جناب(( محمد فنائی اشکوری)) که درکتاب(00 منزلت زن در اندیشه اسلامی)ذکر نموده تماس میگیریم که بنظر من برازنده تر صحبت نموده اند:

 

1-                  تقوا را بی اهمیت تلقی کنیم که دراینصورت به لحلظ عملی کار آسان میشود، اما پی آمد های زشت دیگر دارد.) که پیشمانی در قبال اش حتمی است وبه درد جامعه غربی بیشتر میخورد تا جامعه ما.... زیرا ما زاده اجتماع خود هستیم.

 

2-                  عفاف وطهارت زنرا با اهمیت تلقی کرده واورا از مواهب وحقوق طبیعی واجتماعی مثل تحصیل، کاروورزش محروم کنیم که البته ممکن است تقوا حفظ شود، اما به قیمت نازل بودن ومعطل ماندن  شخصیت زن وکشتن استعداد های وی وعقب ماندگی جامعه...)

 

3-                  جمع بین عفا ف وشگوفائی شخصیت وبرخورداری از مواهب ومشارکت فعال درتحرک چرخ جامعه که این مقتضای علم ودین است.)

 

درگسترش این سه اصل جناب اشکوری بسیار خوب پرداخته که امید خوانش آنرا برهمه دارم . ولی ما بر میگردیم به اوامر ونواهی دین مقدس اسلام . دین اسلام دین اعتدال ومیانه روی وهدایت وهمزیستی و خیر وفلاح زن ومرد است .توصیه خدای یکتای ما بر زن ومرد یکجا بنام اشرف مخلوقات خطاب گردیده است. وزن ومرد را با مراعات تقوا وپرهیزگاری، عفا ف وطهارت وپاکی ودرمجموع ایراز شخصیت انسانی فرا خوانده . وامر بر نیکوئی ونیکو اندیشی مینماید. اینکه چه کسی حق را بر حقدار میرساند وچه کسی قانون مقررات دینی را موازی با  فعل وعمل پایه گذاری مینماید . جوابده نزد خدایش شده در روز باز پرسی بوده مسوول خواهد بود. پاداش عملکرد ها را این فرمان الهی حل خواهد کرد.

 

(( ان المسلمین والمسلمات .الموءمینین والموءمینات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشیعات والمستصدقین والمستصدقات والصائمین والصائمات والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین لله کثیرا والذاکرات اعدالله لهم مغفره واجراً عظیماً.))

 

 

 

 ترجمه : همانا کلیهء مردان وزنان مسلمان ومردان وزنان با ایمان ومردان وزنان اهل طاعت وعبادت ومردان وزنان راستگوی ومردان وزنان صابر ومردان وزنان خدا ترس خاشع ومردان وزنان خیر خواه مسکین نواز ومردان وزنان روزه دار وزنان با حفاظ خود دار از تمایلات وحرام ومردان وزنان که یاد خدا بسیار کنند برهمهء



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/3/22:: 3:21 صبح     |     () نظر
 
madar

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/3/21:: 4:56 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5      
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
upturn یعنی تغییر مطلوب
حاج آقاشون
همفکری
EMOZIONANTE
عاشقان
به سوی فردا
عشق و شکوفه های زندگی
اگه باحالی بیاتو
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
(( همیشه با تو ))
در انتظار آفتاب
خورشید تابنده عشق
آیینه های ناگهان
تمیشه
***جزین***
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
پرسه زن بیتوته های خیال
ای لاله ی خوشبو
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
یا امیر المومنین روحی فداک
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
لنگه کفش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
.:: بوستان نماز ::.
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
حوض سلطون
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات